کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عموس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عموس
لغتنامه دهخدا
عموس . [ ع َ ] (ع ص ) کاربی سروپای و دشوار که اصلاح آن ممکن نباشد. (منتهی الارب ). کاری که انجام شدنی نباشد و بر اصلاح آن راهی یافت نشود. (از اقرب الموارد). || شیر بیشه ٔ درشت اندام . (منتهی الارب ). اسد شدید. (از اقرب الموارد). || آنکه در کاری نادان...
-
عموس
لغتنامه دهخدا
عموس . [ ع ُ ] (ع مص ) سخت گردیدن و سیاه شدن و تاریک گشتن روز. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَمس . عَماسة. رجوع به عمس و عماسة شود.
-
واژههای همآوا
-
آموص
لغتنامه دهخدا
آموص . (اِخ ) (قوی ) نام پدر اشعیا، و یهود او را برادر امصیا پادشاه یهودا دانند.
-
اموس
لغتنامه دهخدا
اموس . [ اَ ] (اِ) تخمی باشد که بر روی نان پاشند و آنرانان خواه گویند، و با همزه ٔ ممدوده هم بنظر آمده است . (برهان قاطع) (آنندراج ). و رجوع به نان خواه شود.
-
اموس
لغتنامه دهخدا
اموس . [ اِ ] (اِخ ) نام کوهی است در تراکیه ، اسکندر مقدونی در پای این کوه با بومیان آنجا جنگ کرد. رجوع به ایران باستان پیرنیا ج 2 ص 1227 شود.
-
اموس
لغتنامه دهخدا
اموس . [ اُ ] (اِخ ) یکی از پیغمبران قدیم بنی اسرائیل بود که در اواسط قرن هشتم ق .م . زندگی میکرد. رجوع به دائرةالمعارف آریانا شود.
-
اموس
لغتنامه دهخدا
اموس . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ امس . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به امس شود.
-
جستوجو در متن
-
عمس
لغتنامه دهخدا
عمس . [ ع ُ / ع ُ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَماس . رجوع به عماس شود. || ج ِ عَموس . رجوع به عموس شود. || ج ِ عَمیس . رجوع به عمیس شود.
-
عماسة
لغتنامه دهخدا
عماسة. [ ع َ س َ ] (ع مص ) سخت گردیدن و سیاه و تاریک گشتن روز. عَمس . عَمَس . عُموس . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). عَماس . عُموسة. (تاج العروس ) (متن اللغة). رجوع به عماس ، عم...
-
عمیس
لغتنامه دهخدا
عمیس . [ ع َ] (ع ص ) کار دشوار و بی سروته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کاری که انجام شدنی نباشد و بر اصلاح آن راهی یافت نشود. (از اقرب الموارد). عموس . رجوع به عَموس شود. ج ، عُمس ، عُمُس . (از ناظم الاطباء).
-
عمس
لغتنامه دهخدا
عمس . [ ع َ م َ ] (ع مص ) سخت گردیدن و سیاه شدن و تاریک گشتن روز. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَمس . عَماسة. عُموس .
-
عماس
لغتنامه دهخدا
عماس . [ ع َ ] (ع مص ) سخت گردیدن و سیاه و تاریک گشتن روز. عَماسة. عَمس . عَمَس . عُموس . عُموسة. (از تاج العروس ) (از متن اللغة). رجوع به عماسة، عمس ، عموس و عموسة شود. || (ص ) جنگ سخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس ) (از اقرب الموار...
-
عمس
لغتنامه دهخدا
عمس . [ ع َ ] (ع مص ) محو وناپدید شدن کتاب . (از منتهی الارب ). کهنه و مندرس گشتن کتاب و نامه . (از اقرب الموارد). || ناپدید و بی نشان کردن و پنهان نمودن چیزی را. (از منتهی الارب ). مخفی کردن . (از اقرب الموارد). || خویشتن را در کاری نادان ساختن و نا...