کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عملی ساخت آن را پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عملی شدن
لغتنامه دهخدا
عملی شدن . [ ع َ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به انجام رسیدن . انجام شدن . قابل این شود که به عمل درآید.
-
عملی کردن
لغتنامه دهخدا
عملی کردن . [ ع َ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بعمل درآوردن . قابل انجام یافتن کردن .
-
بی عملی
لغتنامه دهخدا
بی عملی . [ ع َ م َ ] (حامص مرکب ) عمل نکردن . به گفتار عمل نکردن . کردار نداشتن : نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس ملالت علما هم ز علم بی عمل است . حافظ.و رجوع به علم و رجوع به عمل شود.
-
خوش عملی
لغتنامه دهخدا
خوش عملی . [ خوَش ْ / خُش ْ ع َ م َ ] (حامص مرکب ) خوب رفتاری . خوب کرداری . خوش کرداری . خوش رفتاری .
-
جستوجو در متن
-
غورق
لغتنامه دهخدا
غورق . [ غ ُ رُ ] (اِخ ) نام چراگاهی که ملک شمس الدین ساخت . در تاریخ بخارای نرشخی (ص 35) آمده : و پیوسته ٔ شمس آباد چراگاهی ساخت [ ملک شمس الدین ] از جهت ستوران خاصه ، و آن را غورق نام کرد، و آن را دیوارها ساخت بمقدار یک میل ، و اندر وی کاخی و کبوتر...
-
دروقرة
لغتنامه دهخدا
دروقرة. [ دَ رَ ق َ رَ ] (اِخ ) شهری بوده است در عراق و حجاج آن را ویران ساخت و مصالحش را به واسط آورد. (از معجم البلدان ).
-
بیداد
لغتنامه دهخدا
بیداد. (اِخ ) نام شهری است از ترکستان و پادشاه آن شهر کافور نام جادویی بوده آدمیخوار. رستم او را گرفت و کشت و آن شهر را مفتوح ساخت . (برهان ) (آنندراج ). نام شهری در ترکستان .(ناظم الاطباء). نام شهری بود از ترکستان و حصاری بود محکم که کافور نامی جادو...
-
هرمیز
لغتنامه دهخدا
هرمیز. [ هَُ ] (اِخ )نام دهی که هرمز در جنوب مهریجرد ساخت و اکنون آن را خرمیز گویند. (از تاریخ یزد). رجوع به هرمز شود.
-
سالور
لغتنامه دهخدا
سالور.(اِخ ) نام قلعه ای است که رکن الدین خورشاه دشمنان خود را به آن قلعه محبوس ساخت . (تاریخ گزیده ص 529).
-
ساخت
لغتنامه دهخدا
ساخت . (مص مرخم ، اِمص ) ساختن . صنع. صنعت : ز انگیزش و ساخت فرق است چندکه این نخل کار است و آن نخلبند. امیرخسرو. || ساختگی . آمادگی . || (اِ) ساز. سامان . عدّة. || (ن مف مرخم ) ساخته . مصنوع . محصول : این بخاریها ساخت تهران است . ماشین فلاحتی ساخت آ...
-
یوآب
لغتنامه دهخدا
یوآب . [ ] (اِخ ) (یهوه پدر است ) اول زاده ٔ اولاد صروبه خواهر داود و سپهسالار لشکر بود. وی مردی شجاع و دلاور و نامجو و شدیدالانتقام بود و چون آب نیر عسائیل را کشت یوآب حیله ای اندیشیده وی را مقتول ساخت . با آبشالوم نیز جنگ کرد و بر وی پیروز شد. داود...
-
عطش
لغتنامه دهخدا
عطش . [ ع َ طَ ] (اِخ ) (سوق الَ ...) از بزرگترین محله های بغداد، در جانب شرقی بین رصافه و نهر معلی بود. آن را سعید حرشی برای مهدی عباسی ساخت و بازرگانان را بدانجا منتقل کرد تا کرخ را ویران کند. (از معجم البلدان ). و رجوع به سوق العطش شود.
-
استنصال
لغتنامه دهخدا
استنصال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیرون آوردن : استنصله ؛ بیرون آورد آن را. || افکندن : استنصل الهیف السفا؛ افکند باد گرم خار بهمی را. || استنصل َ الحر السفا؛ انصوله ساخت گرما خار خشک بهمی را. (منتهی الارب ).
-
دیرالسوسی
لغتنامه دهخدا
دیرالسوسی .[ دَ رُ س ْ سو سی ی ] (اِخ ) بلاذری گوید همان دیر مریم است آن را مردی از اهل سوس ساخت و در آن با راهبانی ساکن گشت و سپس به این نام خوانده شد و آن در نواحی مغرب سامراء (سرمن رای ) است . (از معجم البلدان ).