کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عمرا
لغتنامه دهخدا
عمرا. [ ع َ ] (اِخ ) نام شعبه ای است از طایفه ٔ ناحیه ٔ سراوان ، از طوایف کرمان و بلوچستان ، و مرکب ازشصت خانوار است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 98).
-
واژههای همآوا
-
آمرا
لغتنامه دهخدا
آمرا. [ م َ ] (اِ) نام میوه ای بهندوستان شبیه به انبه .
-
امرء
لغتنامه دهخدا
امرء. [ اَ رَ ] (ع اِ) گرگ نر. (ناظم الاطباء). گرگ . (منتهی الارب ).
-
امرء
لغتنامه دهخدا
امرء. [ اَ رَ ] (ع ن تف ) گواراتر. گوارنده تر: والطبیخ الذی یکون فی قدور الذهب اغذی و امرء و اصح فی الجوف و اطیب . (میدانی ).
-
امرء
لغتنامه دهخدا
امرء. [ اَ رَ / اِ رِ / اُ رُ ] (ع اِ) مرد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اعراب در این کلمه هم در همزه (حرف اول ) و هم در حرف آخر هر دو وارد می شود چنانکه گویند: رایت اَمرَءَ و مررت بِاِمرِء و هذا اُمرُء. (ناظم الاطباء). و نیز جایز...
-
امرع
لغتنامه دهخدا
امرع . [ اَ رَ ] (ع ص ) اخصب . (یادداشت مؤلف ).
-
امرع
لغتنامه دهخدا
امرع . [ اَ رُ ] (ع اِ) ج ِ مریع. چراگاههای فراخ آب و علف . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
امرا
لغتنامه دهخدا
امرا. [ اَ ] (هزوارش ، اِ) امنا . امرا . پهلوی خر. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بلغت زند و پازند خر. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). خر یا اسب یا الاغ . (آنندراج ). خر الاغ . (هفت قلزم ).
-
امرا
لغتنامه دهخدا
امرا. [ اَ رُل ْ لاه ] (اِخ )دهی است از بخش بستان آباد شهرستان تبریز با 989 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
امرا
لغتنامه دهخدا
امرا. [ اَ م َ ] (اِ) بلغت زند و پازند شراب انگوری . (برهان قاطع) (آنندراج ) (هفت قلزم ). شراب انگوری . (ناظم الاطباء).
-
امرا
لغتنامه دهخدا
امرا. [ اُ م َ ] (ع اِ) ج ِ امیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پادشاهان . (منتهی الارب ) : ماوراءالنهر ولایتی بزرگ است سامانیان که امرای خراسان بودند حضرت خود را آنجای ساختند. (تاریخ بیهقی ). امرای اطراف هرکس خوابکی دید. (تاریخ بیهقی ).بر حکمت میری...
-
جستوجو در متن
-
طلح
لغتنامه دهخدا
طلح . [ طَ ل َ ] (ع اِ) نعمت . (منتهی الارب ) : کم رأینا من اناس هلکواو رأینا المرء عَمْراً بطلح .ابن السکیت گوید: طلح در این شعراعشی اسم موضعی است ، اما دیگران گویند که اعشی در موضعی بنام ذوطلح به خدمت عمرو رسید و در شعر خویش ازذوطلح تیمناً به طلح...
-
جزیرة عکاظ
لغتنامه دهخدا
جزیرة عکاظ. [ ج َ رَ ت ُ ع ُ ] (اِخ ) زمین سنگلاخی است بنزدیک عکاظ که نوبت پنجم از جنگهای فجار آنجا روی داد. ابیات زیر اشاره بدان وقعه است : لقد بلوکم فابلوکم بلائهم یوم الجزیرة ضرباً غیر تکذیب ان توعدونی فانی لابن عمکم و قد اصابوکم منی بشؤبوب و ان ...