کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمامة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عمام
لغتنامه دهخدا
عمام . [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عِمامة. رجوع به عمامة شود.
-
معموم
لغتنامه دهخدا
معموم . [م َ ] (ع ص ) عمامه دار و عمامه بسته . (ناظم الاطباء).
-
کلاهی
لغتنامه دهخدا
کلاهی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) مقابل عمامه ای . مقابل معمم . آنکه کلاه پوشد. آنکه عمامه به سر ندارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : عمامه ای بودی کلاهی گشتی .عارف قزوینی .
-
سردستار
لغتنامه دهخدا
سردستار. [ س َ دَ ] (اِ مرکب ) عمامه و دستار و سربند. || تحت الحنک عمامه . (ناظم الاطباء).
-
عمة
لغتنامه دهخدا
عمة. [ ع ِم ْ م َ ] (ع اِ) بستن عمامه . طرز بستن عمامه . (از اقرب الموارد): هو حسن العمة؛ در بستن عمامه خوب است . (از منتهی الارب ).
-
معتم
لغتنامه دهخدا
معتم . [ م ُ ت َم م ] (ع ص ) آن که عمامه می بندد و عمامه بر سر گذاشته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). صاحب عمامه . مُعَمَّم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اعتمام شود.
-
متشوذ
لغتنامه دهخدا
متشوذ. [ م ُ ت َ ش َوْ وِ ] (ع ص ) عمامه بر سر بندنده خویشتن را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).عمامه پوشیده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشوذ شود.
-
تشوذ
لغتنامه دهخدا
تشوذ. [ ت َ ش َوْ وُ ] (ع مص ) عمامه در سر بستن . (تاج المصادر بیهقی ). عمامه بر سر بستن خویش را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
کلائی
لغتنامه دهخدا
کلائی . [ ک ُ ] (ص نسبی ) کلاهی ، مقابل عمامه ای . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
سحاب
لغتنامه دهخدا
سحاب . [س َ ] (اِخ ) نام عمامه ٔ نبی (ص ). (از منتهی الارب ).
-
ته پیچ
لغتنامه دهخدا
ته پیچ . [ ت َه ْ ] (اِ مرکب ) کلاهی که در زیر عمامه پوشند. (ناظم الاطباء).
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) معمّربن ابی عمامه . رجوع به معمّر ... شود.
-
فردة
لغتنامه دهخدا
فردة. [ ف َ دَ ] (ع ص ) مؤنث فرد. ج ، فَردات . (از اقرب الموارد).- صاحب العمامة الفردة ؛ ابوبکر است ، چه گاهی که سوار میشد هیچکس به احترام او عمامه نمیپوشید و تنها وی عمامه داشت . (از اقرب الموارد).
-
تختمة
لغتنامه دهخدا
تختمة. [ ت َ ت ِ م َ ] (ع اِمص ) عمامه بندی ، اسم است تختﱡم را. (منتهی الارب ) (از قطر المحیط). عمامه بندی . (ناظم الاطباء). || تغافل . || سکوت و خاموشی . || پنهانی . (ناظم الاطباء).
-
متلحی
لغتنامه دهخدا
متلحی . [ م ُ ت َ ل َح ْ حی ] (ع ص ) آن که عمامه بزیر حنک درآورده بندد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که عمامه را بزیر حنک درآورده بندد. (ناظم الاطباء).