کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمارت پرست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عمارت پرست
لغتنامه دهخدا
عمارت پرست . [ ع َ / ع ِ رَ پ َرَ ] (نف مرکب ) مایل و راغب به بنای عمارتهای عالی .(ناظم الاطباء). دوستدار بنا و ساختمان : اگرچه پس پرده دارد نشست همه روزه باشد عمارت پرست .نظامی .
-
واژههای مشابه
-
عمارت پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
عمارت پذیرفتن . [ ع َ / ع ِ رَ پ َ رُ ت َ] (مص مرکب ) قابل آبادانی و زراعت شدن . آبادی پذیرفتن . آبادی گرفتن : اکنون به فر دولت قاهره ثبتهااﷲ عمارت پذیرد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 142).
-
عمارت شدن
لغتنامه دهخدا
عمارت شدن . [ ع َ / ع ِ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آبادان گشتن . آباد گشتن : به حکمت چون عمارت شد دلت نیکوسخن گشتی که جز ویران سخن ناید برون از خاطر ویران .ناصرخسرو.
-
عمارت کردن
لغتنامه دهخدا
عمارت کردن . [ ع َ / ع ِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنا کردن . (ناظم الاطباء). ساختن . برآوردن : بنای مدرسه ای فرموده بود [طغرل بیک سلجوقی ]، بنزدیک بازار سراجان ، و آن را عمارت میکردند. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 3).پلی شناس جهان را و تو رسیده بر...
-
عمارت یافتن
لغتنامه دهخدا
عمارت یافتن . [ ع َ / ع ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) آباد گشتن . آبادی یافتن . آبادان شدن : بزهد و طاعت یابد عمارت و نزهت دل معطل مانده شده خراب و طلل .ناصرخسرو.
-
عمارت پذیر
لغتنامه دهخدا
عمارت پذیر. [ ع َ / ع ِ رَ پ َ ] (نف مرکب ) قابل آبادانی و زراعت . (ناظم الاطباء). آبادی پذیر. آبادانی پذیر. که قبول تعمیرو مرمت و ساختمان کند. سزاوار آبادانی : چو آمد بجایی که بود آبگیربر و بوم آنجا عمارت پذیر. نظامی .چنین گفت با پور دهقان پیرکه تفل...
-
عمارت دوست
لغتنامه دهخدا
عمارت دوست . [ ع َ / ع ِ رَ ] (ص مرکب ) دوستدار آبادانی . دلبسته به بناها و آبادانیها. دوستدار ساختن عمارت : و عمارت دوست بودو عادل [ کیقباد ] . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 40).عمارت دوست شد طاووس ، از آن پای گلین داردولکن سربزرگی یافت بوم ، از بوم ویرا...
-
عمارت ساز
لغتنامه دهخدا
عمارت ساز. [ ع َ / ع ِ رَ ] (نف مرکب ) سازنده ٔ عمارت . عامل آبادانی . آبادان کننده : پادشاهی در او عمارت سازدختری داشت پروریده بناز.نظامی .
-
عمارت سر
لغتنامه دهخدا
عمارت سر. [ ع َ / ع ِ رَ س َ ] (اِخ ) نام یکی از محله های خاوری شهر شاهی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
عمارت گر
لغتنامه دهخدا
عمارت گر. [ ع َ / ع ِ رَ گ َ ] (ص مرکب ) بنّا و معمار. (ناظم الاطباء). عمارت ساز : بحکمت مر دل ویرانت را خوش خوش عمارت کن که ویران را عمارت گر همی خوش خوش کند عمران .ناصرخسرو.
-
عمارت گری
لغتنامه دهخدا
عمارت گری . [ ع َ / ع ِ رَ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل عمارت گر و شغل معمار. شغل بنّا. (ناظم الاطباء). معماری . بنّائی : سکندر که کرد آن عمارتگری کجا تا کجا سد اسکندری . نظامی .در آن سنگ بسته دز اوج سای عمارتگری کرد بسیار جای .نظامی .
-
علی نظر و عمارت
لغتنامه دهخدا
علی نظر و عمارت . [ ع َ ن َ ظَ رُ ع ِ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چای باسار، بخش پلدشت ، شهرستان ماکو. دارای 100 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ زنگمار تأمین می شود. و محصول آن غلات ، پنبه ، کنجد، کرچک ، بزرک و برنج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
-
عمارت جمال الدین
لغتنامه دهخدا
عمارت جمال الدین . [ ع ِ رَ ت ِ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) عمارتی است که جمال الدین محمدبن شجاع الدین لنبانی اصفهانی در مسقطالرأس خود لنبان بنا کرد و به نام «عمارت جمال الدین » مشهور شد و ذکراین عمارت در ترجمه ٔ محاسن اصفهان آمده است . رجوع به ترجمه ٔ محا...
-
عمارت ملای انار
لغتنامه دهخدا
عمارت ملای انار. [ ع ِ رَ ت ِ م ُل ْ لا ی ِ اَ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان ماهور و میلاتی بخش خشت شهرستان کازرون . دارای 150 تن سکنه . آب آن از باران تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).