کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علم داری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
علم داری
لغتنامه دهخدا
علم داری . [ ع َ ل َ ] (حامص مرکب ) عمل و کار علمدار. حمل علم . نگهبانی و حراست علم در جنگها.
-
واژههای مشابه
-
علم برداشتن
لغتنامه دهخدا
علم برداشتن . [ ع َ ل َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) حمل علم . برگرفتن علم . || میدان گرفتن . (ناظم الاطباء). || کنایه از عزاداری و سوگواری . (آنندراج ) : پیش از آن دم که بسوزد ز وفاداریهاشمع در ماتم پروانه علم بردارد.سالک یزدی (از آنندراج ).
-
علم بردن
لغتنامه دهخدا
علم بردن . [ ع َ ل َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) حمل علم . نقل علم از جائی به جای دیگر. || رجوع به علم بستن شود. (از آنندراج ).
-
علم بستن
لغتنامه دهخدا
علم بستن . [ ع َ ل َ ب َ ت َ ] (مص مرکب )کنایه از نصب کردن علم است . (آنندراج ) : ز زیر چتر سیاه آید آفتاب بلندعلم به کنگر نیلی حصار بربندد.میرخسرو (از آنندراج ).
-
علم شدن
لغتنامه دهخدا
علم شدن . [ ع َ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مشهور و معروف گشتن . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). سرشناس شدن : دوات و قلم مظهر دانشندبه دانش توان شد به عالم علم . لبیبی .هرکه علم شدبه سخا و کرم بند نشاید که نهد بر درم . سعدی (گلستان ).به یُمن دولت منصور شاه...
-
علم غیب
لغتنامه دهخدا
علم غیب . [ ع ِ م ِ غ َ / غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غیب دانی . غیب گویی . دانش و آگاهی بر پنهانی ها و آنچه ناپدید از مردم باشد. آگاهی به مغیبات : ایزد عزّوجل ّ علم غیب به کس ندهد، چون قضا بود که خراسان از دست ما بشود و کار این قوم بدین منزلت رسی...
-
علم غیبی
لغتنامه دهخدا
علم غیبی . [ ع ِ م ِ غ َ / غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به علم غیب شود: علم غیبی نمیداند بجز پروردگار.
-
علم کردن
لغتنامه دهخدا
علم کردن . [ ع َ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برکشیدن تیغ و مانند آن . (آنندراج ) : زین ایمنم که تیغ جدایی علم کنی هر قطره خونم از تو جداگانه پر شده ست . نورالدین ظهوری (از آنندراج ). || مشهور کردن . سرشناس کردن . از میان جمع برآوردن . بر سر زبانها افکندن...
-
علم نمودن
لغتنامه دهخدا
علم نمودن . [ ع َ ل َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) علم کردن . آماده کردن . || برافراشتن . || بادبان کشیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به علم کردن شود.
-
علم آباد
لغتنامه دهخدا
علم آباد. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع در 38 هزارگزی جنوب درمیان و 3 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ بیرجند به درح . در دامنه ٔ کوه واقع شده و دارای آب و هوای معتدل است . دارای 17 تن سکنه است . آب آن از قنات ...
-
علم آباد
لغتنامه دهخدا
علم آباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دهی است کوچک ازدهستان نگار بخش مشیز شهرستان سیرجان واقع در 30 هزارگزی جنوب مشیز، در سر راه فرعی بافت به نگار. دارای 35 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
علم السعد
لغتنامه دهخدا
علم السعد. [ ع َ ل َ مُس ْ س َ ] (اِخ )نام یکی از دو کوه واقع در یک روز راه دومة (دیگری :رجوج ) این دو کوه بهم متصلند. (از معجم البلدان ).
-
علم الهدی
لغتنامه دهخدا
علم الهدی . [ ع َ ل َ مُل ْ هَُ دا ] (اِخ ) ملا محمدبن ملا محسن فیض محمدبن مرتضی . وی از علمای امامیه در اوائل قرن دوازدهم هجری بود و از طرف والدش بهمین لقب علم الهدی ملقب شد. وفات وی بسال 1112 یا 1123 هَ . ق . بوده است . او راست : 1- اصول الدین ، به...
-
علم بخش
لغتنامه دهخدا
علم بخش . [ ع َ ل َ ب َ ] (نف مرکب ) بخشنده ٔ علم . آنکه درفش و اختر بخشد. || (اِ مرکب ) کنایه از قسمت و حصه و بخشی است از غنایم ، که به سپاهیانی که در زیر علم حاضر بوده اند، دهند. (برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).