کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علمه علم، علمه علم کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
علمة
لغتنامه دهخدا
علمة. [ ع َ ل َ م َ ] (ع اِ) بمعنای عُلمة است . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
علمة
لغتنامه دهخدا
علمة. [ ع ُ م َ ] (ع اِ) شکافی است در لب زیرین یا در یکی از دو جانب آن . (منتهی الارب ). کفیدگی در لب بالایین یا در طرف آن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
علم کردن
لغتنامه دهخدا
علم کردن . [ ع َ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برکشیدن تیغ و مانند آن . (آنندراج ) : زین ایمنم که تیغ جدایی علم کنی هر قطره خونم از تو جداگانه پر شده ست . نورالدین ظهوری (از آنندراج ). || مشهور کردن . سرشناس کردن . از میان جمع برآوردن . بر سر زبانها افکندن...
-
علم نمودن
لغتنامه دهخدا
علم نمودن . [ ع َ ل َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) علم کردن . آماده کردن . || برافراشتن . || بادبان کشیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به علم کردن شود.
-
رایت انگیختن
لغتنامه دهخدا
رایت انگیختن . [ ی َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) علم برافراشتن . بیرق بلند کردن . برپای کردن و فروگشادن علامت . نصب کردن علم . افراختن علم . بپا داشتن علم : در آن دژ که او رایت انگیخته سر کوتوال از دژ آویخته .نظامی .
-
مثعنجر
لغتنامه دهخدا
مثعنجر. [ م ُ ع َ ج َ ] (ع اِ) آنجا که آب بیشتر بود در دریا. (مهذب الاسماء). میانه ٔ دریا و جای ژرف از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). وسط دریا. (از اقرب الموارد). المثعنجر الماء؛ وسط دریا و آبی که در دریا شبیه آن نباشد. (از محیطالمحیط...
-
معالمة
لغتنامه دهخدا
معالمة. [ م ُ ل َ م َ ] (ع مص ) با کسی به علم نورد کردن . (المصادر زوزنی ). نبرد کردن در علم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مبارزه کردن در علم با کسی و از او عالمتر بودن . (از اقرب الموارد).
-
علم بستن
لغتنامه دهخدا
علم بستن . [ ع َ ل َ ب َ ت َ ] (مص مرکب )کنایه از نصب کردن علم است . (آنندراج ) : ز زیر چتر سیاه آید آفتاب بلندعلم به کنگر نیلی حصار بربندد.میرخسرو (از آنندراج ).
-
تبقر
لغتنامه دهخدا
تبقر. [ ت َ ب َق ْ ق ُ] (ع مص ) دور درشدن در علم . (زوزنی ). توسع در علم ومال . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). فراخی در مال و علم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فراخی در مال و علم حاصل کردن . (ناظم الاطباء). || فراخ و گشاده شدن . (منتهی الارب ) (آن...
-
محاسبت
لغتنامه دهخدا
محاسبت . [ م ُ س َب َ ] (ع مص ) محاسبة. حساب کردن . (از منتهی الارب ).- علم محاسبت ؛ علم حساب . علم شمار : و در علم محاسبت چنانچه معلوم است چیزی دانم . (گلستان ). رجوع به محاسبة شود.
-
تنییر
لغتنامه دهخدا
تنییر. [ ت َن ْ ] (ع مص ) جامه را علم کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). علم و نگار کردن در جامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
لواء
لغتنامه دهخدا
لواء. [ ل ِ ] (ع اِ) (در استعمال فارسی زبان بدون همزه آید) رایت . عَلَم . علم لشکر. (مهذب الاسماء). بند. علم بزرگ . (دهار). ام الرمح . درفش . بیرق . علم و آن کوچکتر است از رایت . درفش لشکرکشان . علم خرد. (منتهی الارب ). علم فوج و نشان لشکر. (غیاث ). ...
-
دانش اندوختن
لغتنامه دهخدا
دانش اندوختن . [ ن ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) علم اندوختن . دانش الفنجیدن . دانش الفختن . ذخیره کردن دانش . علم فراگرفتن .
-
دانسته
لغتنامه دهخدا
دانسته . [ ن ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از دانستن . معروف . معلوم . (لغت تاریخ بیهقی ). علم : لایحیطون بشی ٔمن علمه . (قرآن 255/2)؛ ای معلومه . (منتهی الارب ).دانسته به بود ز ندانسته . ناصرخسرو. || فهمیده . معقول : مرد دانسته بجان علم و خرد راب...