کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علفکُش باریکبرگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
علف ترانگبین
لغتنامه دهخدا
علف ترانگبین . [ ع َ ل َ ف ِ ت َ اَ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ترانگبین و ترنجبین شود.
-
علف ترنجبین
لغتنامه دهخدا
علف ترنجبین . [ ع َ ل َ ف ِ ت َ رَ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ترنجبین شود.
-
علف خشک
لغتنامه دهخدا
علف خشک . [ ع َ ل َ ف ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاه خشک . (ناظم الاطباء).
-
علف سبز
لغتنامه دهخدا
علف سبز. [ ع َ ل َ ف ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاه تر و تازه . (ناظم الاطباء).
-
علف من
لغتنامه دهخدا
علف من . [ ع َ ل َ ف ِ م َن ن ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ترنجبین شود.
-
علف آستانه
لغتنامه دهخدا
علف آستانه . [ ع َ ل َ ن َ ](اِخ ) دهی است از دهستان خاوه ٔ بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 15 هزارگزی جنوب خاوری نورآباد و 15 هزارگزی جنوب خاوری راه اتومبیل رو خرم آباد به کرمانشاه . منطقه ایست کوهستانی و سردسیر و مالاریایی دارای 240 تن سکنه . آب...
-
علف بر
لغتنامه دهخدا
علف بر. [ ع َ ل َ ب ُ ] (اِ مرکب ) ابزاری است از نوع داس ، که در طویله بوسیله ٔ آن یونجه و امثال آن را بریده به چهارپایان میدهند. اره ٔ کمان شکل که بر پایه ای نصب کنند و بدان دسته های یونجه و علف را به قطعات کوچک بُرند و به ستور دهند.
-
علف چای
لغتنامه دهخدا
علف چای . [ ع َ ل َ ف ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به هوفاریقون شود.
-
علف چر
لغتنامه دهخدا
علف چر. [ ع َ ل َ چ َ ] (نف مرکب ) چرنده ٔ علف . گیاه خوار. علفخوار. || (اِ مرکب ) مقدار علفی که برای یک دسته ستور صرف شود: علف چر مالهای ما روزی یک خروار است . || مرتع.زمینی که برای چریدن گاو و گوسفند و جز آن رها کنند. زمین گیاهناک ، چریدن گاو و گوس...
-
علف چین
لغتنامه دهخدا
علف چین . [ ع َ ل َ ] (نف مرکب ) آنکه علف چیند. || (اِ مرکب ) ابزاری است داس مانند که بوسیله ٔ آن علف و یونجه را می چینند. || (اِمص مرکب ) در تداول عامه با اندک مسامحه بجای علف چینی بکار رود.- موسم علف چین ؛ فصل چیدن علف .
-
علف خانه
لغتنامه دهخدا
علف خانه . [ ع َ ل َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ای که در آن کاه انبار کنند. (بهار عجم ) (آنندراج ). || کنایه از دنیا و عالم کون و فساد است . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
علف خوار
لغتنامه دهخدا
علف خوار. [ ع َ ل َ خوا / خا ] (نف مرکب ) هرکه علف خورد. علف چر. گیاهخوار. علف خواره . || (اِ مرکب ) چراگاه و علف زار. (ناظم الاطباء). علف چر : علفخوار و مرغزارها قوریغ کردند و از چرانیدن چهارپایان محفوظ گردانید. (جهانگشای جوینی ). از چرانیدن چهارپای...
-
علف خوارگان
لغتنامه دهخدا
علف خوارگان . [ ع َ ل َ خوا / خارَ / رِ ] (اِ مرکب ) ج ِ علف خواره . (ناظم الاطباء).
-
علف خواره
لغتنامه دهخدا
علف خواره . [ ع َ ل َ خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) علفخوار. علفچر. که علف خورد. || (اصطلاح طبیعی ) حیوانی که از علف و دیگر مواد نباتی تغذیه میکند. ج ، علف خوارگان . (ناظم الاطباء).
-
علف خور
لغتنامه دهخدا
علف خور. [ ع َ ل َ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) مخفف علف خوار. هر حیوانی که بر آخور بسته شده و درآن خوراک خورد، مانند اسب و خر و استر. (ناظم الاطباء). || شکم پرست و پرخور. (ناظم الاطباء).