کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
علامی
لغتنامه دهخدا
علامی . [ ع َل ْ لا ] (اِخ ) ابوالفضل بن شیخ مبارک بن شیخ خضر. رجوع به ابوالفضل ناگری شود. و نیز رجوع به ریحانة الادب ج 3 ص 248 و اعیان الشیعه ج 8 ص 99 و ریاض العارفین ص 200 و تذکره ٔ علمای هند ص 4 و 74و نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 639 و مرآت الخیال ص 79 ش...
-
علامی
لغتنامه دهخدا
علامی . [ ع َل ْ لا ] (از ع ، ص ) مرد دانا و بسیار باهوش . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ).
-
علامی
لغتنامه دهخدا
علامی . [ ع ُ می ی ] (ع ص ) سبک روح تیزفهم . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). تیزفهم . (از منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
حسن علامی
لغتنامه دهخدا
حسن علامی . [ ح َ س َن ِ ع َل ْ لا ] (اِخ ) ابن محمد سنجری هندی دهلوی صوفی .در 736 هَ . ق . درگذشت . او راست : «فوائد الفوائد». (هدیةالعارفین ج 1 ص 285). و رجوع به حسن دهلوی شود.
-
جستوجو در متن
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمد سنجری . رجوع به حسن علامی شود.
-
اسپ یام
لغتنامه دهخدا
اسپ یام . [ اَ پ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسپی که برای داک چوکی در منازل گذارند. علامی فهامی نوشته : میرزا کوکه را از گجرات به اسپ یام طلب فرمودند. (آنندراج ). اسپ نوبتی . رجوع به یام شود.
-
جشن شربت خوران
لغتنامه دهخدا
جشن شربت خوران . [ ج َ ن ِ ش َ ب َ خوَ / خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به اصطلاح لوطیان رفتن آن جماعت است در فصل بهار بالاتفاق به سیر باغ و بزم نشاط آراستن و از کلام علامی فهامی جشن عروسی معلوم میشود. (آنندراج ) : دلم گم شد از جشن خوش مشربش وزین جشن...
-
غیاث الدین
لغتنامه دهخدا
غیاث الدین . [ ثُدْدی ] (اِخ ) منصور. وی نواده ٔ میر غیاث الدین منصور دشتکی فارس است ، و از طرف مادر خواهرزاده ٔ علامی میرزامحمدزمان مشهدی است . وی شوخ طبع بود، به اصفهان رفت و پس از آن به هند مسافرت کرد. این اشعار از اوست :نمیماند سیاهی در دوات دیده...
-
دل نهاد
لغتنامه دهخدا
دل نهاد. [ دِ ن ِ / ن َ ] (ن مف مرکب ) دل نهاده شده . از عالم (از قبیل ) پیشنهاد که به معنی پیش نهاده شده است . (آنندراج ). توجه . دقت . مواظبت . (ناظم الاطباء). || دل نهاده . دلبسته . تسلیم . پذیرا : دل نهاد قفس جسم نمی شد صائب دل سرگشته اگر راه بجا...
-
روح توتیا
لغتنامه دهخدا
روح توتیا. [ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی جست که بعد از سوختن آن را در چشم کشند. (غیاث اللغات ). جست که نوعی از فلزات است و بعربی خارصینی گویند، پس از کشتن آن را در چشم کشند، علامی فهامی در آیین اکبری مینویسد: نزد برخی روح توتیا، جست است ، مع...
-
ی
لغتنامه دهخدا
ی . [ ای ] (پسوند) دیگر از یاهای معروف که در نظم و نثر فارسی آمده ، یائی است که به زعم برخی یاء متکلم است . این یاء را فارسی زبانان به آخر کلمات عربی مستعمل در فارسی ملحق کرده اند: الهی ؛ ربی ؛ مخدومی ؛ اعتضادی ؛ امتی ؛ سیدی ؛ مولائی و جز آنها یعنی ا...
-
گربه ٔ زباد
لغتنامه دهخدا
گربه ٔ زباد. [ گ ُ ب َ / ب ِ ی ِ زَ / زُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) علامی در آئین اکبری نوشته که تراوش مستی جانوری است گربه آسا لختی بزرگتر از وی و پوز او درازتر از «سامترائی » از جمع اقسام او گزیده تر بود و آن چکیده زردی آمیز است و آن جانور در زیر د...
-
لیقة
لغتنامه دهخدا
لیقة. [ ق َ ] (ع اِ) آنچه در دوات نهند از لاس و موی وجز آن . (منتهی الارب ). ریقه . صوف و مانند آن که در دوات کنند. پشم یا ابریشم که در دوات بود. (السامی فی الاسامی ). سفت . صوف دویت . (زمخشری ). آنچه از نخ یا ابریشم و جز آن در دوات نهند و بر آن مرکب...