کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علامتدهی داخل اتاقک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
علامت کش
لغتنامه دهخدا
علامت کش . [ ع َ م َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) علم بردار. (آنندراج ). علمدار : علامت کش به گوش نیزه منجوق اندرآویزدبرآید تیره گون ابری که بر گل زعفران بیزد. فرخی .|| حامل علامت . رجوع به علامت شود.
-
جستوجو در متن
-
عسلویه
لغتنامه دهخدا
عسلویه . [ ع َ س َ ی َ ] (اِخ ) بندر و دهی از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 900 تن . آب آن از چاه . محصول آن غلات ، خرما، تنباکو و پیاز است . لنگرگاه این آبادی در داخل خلیج نای بند و پنج کیلومتر و نیمی ساحل به عمق پنج متر است و برای ...
-
کشتخوان
لغتنامه دهخدا
کشتخوان . [ ک ِ خوا / خا ] (اِ مرکب ) جای کشت . محل کشت : دردو فرسنگی شهر دهی از نو احداث کرده و بیوتات و بساتین و کشتخوان بساخت و قنات جاری کرده و آن را ایران آباد نام نهاد. (تاریخ یزد). آب مدوار که به طرف مهریجرد است به سعی او از کوه به کشتخوان جار...
-
چاخانسر
لغتنامه دهخدا
چاخانسر. [ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سیاهکلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان 20 هزارگزی جنوب خاوری رودسر و یک هزارگزی راه شوسه ٔ رودسر بشهسوار. جلگه ، معتدل ، مرطوب با 400 تن سکنه آب آن از نهر سیاهکلرود.محصول آنجا برنج و مرکبات ، شغل اهالی زراعت است و ...
-
غیاث قافیه
لغتنامه دهخدا
غیاث قافیه . [ ث ِ ی َ ] (اِخ ) شاعر هرات بود. وجه تسمیه ٔ او به «قافیه » این بود که غزل یا قصیده ای را بدون توجه به قافیه میسرود و اگر شخص دیگری قافیه ای پیدا میکرد که او نگفته بودبا زر آن را میخرید و در شعر خود داخل میکرد. دو بیت زیر از اشعار او در...
-
وشانی
لغتنامه دهخدا
وشانی . [ وَ ] (اِ) زر ده هفت ، و آن زری بوده رائج که در قدیم در ملک خراسان سکه میکرده اند. (برهان ). زری بوده در قدیم رائج وآن را ده هفت میگفتند و آن خالص نبوده مانند ده دهی ، و ده دینار آن هفت دینار بوده و سه دینار غل و غش داخل آن میکردند. شیانی . ...
-
قاسم آباد پائین
لغتنامه دهخدا
قاسم آباد پائین . [ س ِ دِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان سیاهکلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان . 20هزارگزی جنوب خاوری رودسر نزدیک شوسه ٔ رودسر به شهسوار. در جلگه واقع و هوای آن ، معتدل مرطوب مالاریائی است . دارای 800 تن سکنه . آب آن از نهر سیاه لات و است...
-
کلاته
لغتنامه دهخدا
کلاته . [ ک َ ت َ / ت ِ ] (اِ) قلعه یا دهی کوچک که بربلندی ساخته باشند. (برهان ) (غیاث ). دیهای کوچک . (صحاح الفرس ). هر شهر و حصار که بربالای کوه و پشته ٔ بلند ساخته باشند. (انجمن آرا) (آنندراج ) : کردش اندر خبک دهقان گوسفندو آمد از سوی کلاته دل نژن...
-
چم کبود
لغتنامه دهخدا
چم کبود. [ چ َ ک َ ](اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: مزرعه ای است که درسه فرسخی مغرب نهاوند، در کنار رودخانه ای که از تویسرکان به نهاوند آمده داخل نهر گاماسب میشود، واقع شده و اراضی مسطح آن استعداد هفت زوج گاو زراعت دارد.این آبادی دارای پنجاه تن سکنه...
-
حجار
لغتنامه دهخدا
حجار. [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن ابجربن جابر عجلی . ادراک دارد (یعنی پیغمبر را درک کرده است ). ابن درید در «اخبار المنشورة» حدیثی آورده که حجار به پدرش که مسیحی بود گفت : می بینم هرکس به این دین درمی آید بزرگ شود، میخواهم من نیز داخل شوم . پدر گفت : صب...
-
چشمه گیلاس
لغتنامه دهخدا
چشمه گیلاس . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چشمه ای است در نه فرسنگی شهر مشهد مقدس و پنج فرسخی چمن قهقهه که در فضای دامنه ٔ کوه واقع شده و تقریباً ده سنگ آب غلیظ ناگوار از آن جاری است و موقوفه ٔ حضرت رضا علیه السلام میباشد. آب چشمه گیل...
-
دانیه
لغتنامه دهخدا
دانیه . [ ی َ ] (اِخ ) شهری است به اندلس (اسپانیا) از اعمال بلنسیه در 25میلی شاطبه در جانب مشرق و بر کنار دریا واقع است و لنگرگاهی عجیب دارد بنام سُمان و بستانهای پر انگور و موز و انجیر. (معجم البلدان ). ابوعمرو مقری از آنجاست . (منتهی الارب ). نسبت ...
-
رجال السبعة
لغتنامه دهخدا
رجال السبعة. [ رِ لُس ْ س َ ع َ ] (اِخ ) مؤلف شدالازار گوید: من از نامها و نسبها و خبرهای آنان آگاهی ندارم جز اینکه روایت شده است : مردی نیکوکار در «درب اصطخر» بود که مردگان را غسل می داد و گفته می شد وی از اولیاست . این مرد گفته است : شبی در خانه ب...
-
درآمد
لغتنامه دهخدا
درآمد. [ دَ م َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) درآمدن . داخل شدن . دخول : آنکه گردانیده است هر مدتی را نوشته ای و هر کاری را دری و هر درآمدی را سبب درآمدی و هر زنده ای را زمانی تقدیر کرده است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307). یعنی تو کیستی و کی اجازت داد ...