کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علاقة موقتة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
علاقه
لغتنامه دهخدا
علاقه . [ ع َ ق َ/ ق ِ ] (از ع ، اِمص ) به دل دوست داشتن . (اقرب الموارد). دوست داشتن و خواهش آن نمودن . (منتهی الارب ). || کشتن . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || (اِمص ) آویزش . (منتهی الارب ). || آویزش دل . (غیاث ). دوستی . (اقرب الموارد). دوس...
-
علاقه
لغتنامه دهخدا
علاقه . [ ع ِ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) بند کمان و تازیانه و شمشیر و جز آن که بدان آنها را شخص بر خود می آویزد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هر چیز که بدان چیزی را آویزند. (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). || آنچه از میوه به درختان آویزان باشد. (...
-
علاقه
لغتنامه دهخدا
علاقه .[ ع َ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه واقع در 46 هزارگزی شمال خاوری کدکن و 6 هزارگزی باختر جاده ٔ شوسه ٔ مشهد به زاهدان .آب و هوای آن معتدل و دارای 518 تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات آن غلا...
-
علاقه بند
لغتنامه دهخدا
علاقه بند. [ ع َ ق َ ب َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان برغان بخش کرج شهرستان تهران واقع در 33هزارگزی شمال باختری کرج و 16 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ کرج به قزوین . منطقه ایست کوهستانی و سردسیر دارای 72 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ برغان تأمین میشود.محصول...
-
علاقه بند
لغتنامه دهخدا
علاقه بند. [ ع ِق َ / ق ِ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه ابریشم بافد و رشته و غیره از ابریشم سازد. و بهندی پطوه گویند. (آنندراج ). || سازنده ٔ نوار و قیطان . (ناظم الاطباء). || کسی که ابریشم تابیده و نوار و قیطان فروشد. (ناظم الاطباء).
-
علاقه بندی
لغتنامه دهخدا
علاقه بندی . [ ع ِ / ع َ ق َ / ق ِ ب َ ] (حامص مرکب ) شغل علاقه بند. (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) محل علاقه بند. دکان علاقه بندی .
-
علاقه جنبان
لغتنامه دهخدا
علاقه جنبان . [ ع َ ق َ جُم ْ] (اِخ ) دهی است از دهستان کهنه فرود بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع در 9 هزارگزی جنوب باختری قوچان و 3 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ عمومی مشهد به قوچان . سرزمین آن جلگه است و دارای آب و هوای معتدل . جمعیت آن 157 تن است . آب آن...
-
علاقه دار
لغتنامه دهخدا
علاقه دار. [ ع َ / ع ِ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ علاقه . علاقمند. کسی که تعلق خاطر دارد. کسی که دوست دارد. رجوع به علاقه شود. || مرتبط. (ناظم الاطباء). || منسوب . || متعلق . || کسی که مسؤول مالیات محل ویا ده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به علاقه...
-
علاقه مند
لغتنامه دهخدا
علاقه مند. [ ع َ /ع ِ ق َ / ق ِ م َ ] (ص مرکب ) محب دوستار. خواستار. به دل دوست دارنده . دارای علاقه . علاقه دار. || مرتبط. (ناظم الاطباء). || منسوب . || متعلق . || کسی که مسؤول مالیات محل ویا ده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به علاقه دار شود.
-
ذی علاقة
لغتنامه دهخدا
ذی علاقة. [ع َ ق َ / ق ِ ] (ع ص مرکب ) صاحب بستگی . دلبسته ٔ به .
-
بی علاقه
لغتنامه دهخدا
بی علاقه . [ ع ِ / ع َ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + علاقه ) که دل بستگی به چیزی نداشته باشد. (ناظم الاطباء). بی مهر. بی میل . || مرد مجرد. بی زن و خانمان . (ناظم الاطباء). و رجوع به علاقه شود.