کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
علات
لغتنامه دهخدا
علات . [ ع َ ] (اِخ ) رجوع به علاة شود.
-
علات
لغتنامه دهخدا
علات . [ ع َ ] (ع اِ) سندان که بر آن آهن را نهاده می کوبند، و بهندی آن را اهرن گویند. (غیاث از شرح نصاب ) (اقرب الموارد). || سنگی که به روی آن پنیرو کشک خشک کنند. || قدحی ستبر که بر دور آن سرگین ریخته و در آن شیر دوشند. || (ص )ماده شتر بلندبالای استو...
-
علات
لغتنامه دهخدا
علات . [ ع َل ْ لا ] (ع اِ) ج ِ عَلّة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).- بنوالعلات ؛ فرزندان مرد از مادران جداگانه . (ناظم الاطباء).
-
علات
لغتنامه دهخدا
علات . [ ع ِل ْ لا ] (ع اِ) ج ِ عِلة. (ناظم الاطباء). || حالات گوناگون . (اقرب الموارد) (المنجد) : در ایام امن و فراغت گوسفندان با شیر و پشم و منافعبسیار در حالات و علات یأس و نوش از مباینت و مخالفت نفوس فارغ باشند [ لشکریان ] . (جهانگشای جوینی ).
-
واژههای همآوا
-
علاط
لغتنامه دهخدا
علاط. [ ع ِ ] (ع مص ) خصومت کردن . (قطر المحیط) (اقرب الموارد). || (اِ) نشانی بر پهنای گردن شتر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به علاب شود. || صفحه ٔ گردن . || رشته ٔ سوزن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شعاع آفتاب . (اقرب الموارد) (ناظم ال...
-
علاة
لغتنامه دهخدا
علاة. [ ع َ ] (اِخ ) جایی است در یمامه و متعلق به بنی هِزّان . در این مکان «مَحالی » یافت شود، و آن عبارت از سنگهای سفیدی است که آنها را بر هم سائیده و مانند سرمه به چشم میکشند. (از معجم البلدان ).
-
علاة
لغتنامه دهخدا
علاة. [ ع َ ] (اِخ ) ناحیه ٔ بزرگی است از عمل معرة النعمان ، از جانب برّ و خشکی ، و مشتمل است بر قرای بسیار. مسافری که از حلب به حماة رود از اینجا عبور میکند. (از معجم البلدان ).
-
علاة
لغتنامه دهخدا
علاة. [ ع َ ] (اِخ )کوهی است در دیار نمربن قاسط. (از معجم البلدان ).
-
علاة
لغتنامه دهخدا
علاة. [ ع َ ] (ع اِ) رجوع به علات شود.
-
آلات
لغتنامه دهخدا
آلات . (اِخ ) نام شهری از طایفه ٔ نصر، و گفته اند نام دو شهر است .
-
آلات
لغتنامه دهخدا
آلات . (ع اِ) ج ِ آلت . افزارها. ابزارها. ادوات .سازوبرگ . ساز. ساختگی ها. اسباب . سامان : سکندر بیامد بدشت نبردهمه خواسته سربسر گرد کردز تخت و ز خرگاه و پرده سرای ز فرش وز آلات و از چارپای . فردوسی .نگه کرد قارن بتورانیان همه ساز و آلات ایرانیان . ف...
-
جستوجو در متن
-
علاة
لغتنامه دهخدا
علاة. [ ع َ ] (ع اِ) رجوع به علات شود.
-
اسلام
لغتنامه دهخدا
اسلام . [ اَ ] (اِخ ) نام وادیی است در علات از زمین یمامة. (معجم البلدان ).