کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
علا
لغتنامه دهخدا
علا. [ ع َل ْ لا ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان علاء از بخش مرکزی شهرستان سمنان واقع در 9هزارگزی جنوب خاوری سمنان و 4 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ سمنان به دامغان و 2 هزار و پانصد گزی ایستگاه میان دره . سکنه ٔ آن در حدود هزار تن . آب آن از قنات تأمین میشود....
-
علا
لغتنامه دهخدا
علا. [ ع َل ْ لا ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان سمنان واقع در قسمت جنوب باختری سمنان . دارای آب و هوای معتدل و خشک . آب قراء آن از قنوات تأمین میشود و محصولات عمده ٔ آن غلات وپنبه و تنباکو و صیفی است . راه شوسه ٔ سمنان به دامغان تقریباً...
-
علا
لغتنامه دهخدا
علا. [ ع ُ / ع َ ] (ع اِمص ) بلندی و بزرگی . (غیاث از صراح ) : دولتت دولت علائی رامایه و پایه ٔ علا باشد. مسعودسعد.اقبال شاه چون ز علا وسنا شده ست من جمله آفرین علا و سنا کنم . مسعودسعد.بر تن حشمت باقیش لباس از شرفت بر سر دولت پاینده ٔ او تاج علاست ....
-
واژههای مشابه
-
آب علا
لغتنامه دهخدا
آب علا. [ ب ِ ع َ ] (اِخ ) نام چشمه ای بدماوند که آب آن دَم دارد و یکی از بهترین آبهای نوع خود برای گوارش و دیگر خاصیتهای طبی است .
-
ابوسهل علا
لغتنامه دهخدا
ابوسهل علا. [ اَ س َ ل ِ ؟ ] (اِخ ) رجوع به ص 531 تاریخ بیهقی چ ادیب شود.
-
چشمه علا
لغتنامه دهخدا
چشمه علا. [ چ َ م َ ع َ ] (اِخ ) آبادیی است در شمال باختری دماوند که در فرهنگ جغرافیایی بنام «چشمه اعلا» ثبت شده ، لیکن در تداول عامه ، «چشمه علا» معروف است و چشمه ای نیز بدین نام دارد. و رجوع به چشمه علا شود.
-
عز و علا
لغتنامه دهخدا
عز و علا. [ ع َزْ زَ وَ ع َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) (از دو فعل عز + علا) عزیز و گرامی است و بلندمرتبه ، و آن را پس از ذکر نام خداوند آرند: ایزد عز و علا. حضرت عز و علا.
-
واژههای همآوا
-
علع
لغتنامه دهخدا
علع.[ ع َ ل َ ] (ع اِ صوت ) کلمه ایست که بدان گوسفند و شتر را رانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
آل ا
لغتنامه دهخدا
آل ا. [ لُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) اولیای خدا. || (اِخ ) خاندان و احفاد رسول صلوات اﷲعلیه .
-
آلا
لغتنامه دهخدا
آلا. (اِخ ) نام یکی از آبادیهای سقزکردستان و نام پیشین آن «ایلو» است . (فرهنگستان ).
-
آلا
لغتنامه دهخدا
آلا. (ص ) آل . سرخ نیمرنگ . پشت گلی . و در فرهنگها بیت ذیل برای این معنی شاهد آمده است ، لیکن صریح در مدعا نیست : چو چشم ابر شد آلا و روی گل ناری در آبگون قدح افکن شراب گلناری . منصور شیرازی .|| (اِ) پروا. (تحفةالاحباب اوبهی ).
-
آلا
لغتنامه دهخدا
آلا. (فرانسوی ، حرف اضافه ) در کلماتی که از فرانسه در زبان ما داخل شده چون و مانند و مطابق باشد، چون : آلافرانک ، آلانگله ، آلاتورک ، آلاگارسن و آلامد. لیکن دو کلمه ٔ آلاپلنگی به معنی منقش بخالهای درشت و آلابلبلی به معنی جای رفیع و بلند (چون آشیان بل...
-
الا
لغتنامه دهخدا
الا. [ اَ ] (صوت ) کلمه ٔ خطاب است یعنی ای و به عربی یا گویند. (برهان ). در فارسی ... کلمه ٔ خطاب است بمعنی ای . (غیاث از برهان ). و صاحب نهج الادب آرد: و بعضی گویند: «الا» از هلا، که بمعنی مذکور (تنبیه ) است در فارسی مستفاد میشود که این نیز فارسی بو...