کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقیقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عقیقی
لغتنامه دهخدا
عقیقی . [ ع َ ] (اِخ ) علی بن احمدبن علی . از علمای امامیه در قرن سوم هجری . رجوع به علی عقیقی شود.
-
عقیقی
لغتنامه دهخدا
عقیقی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عقیق . عقیقین . (فرهنگ فارسی معین ) : خود هنوزت پسته ٔ خندان عقیقی نقطه ای است باش تا گردش قضا پرگار مینائی کشد.سعدی .
-
واژههای مشابه
-
علی عقیقی
لغتنامه دهخدا
علی عقیقی . [ع َ ی ِ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن محمدبن جعفربن عبداﷲ بن حسین بن علی بن ابی طالب . مکنی به ابوالحسن و مشهور به شریف . از علمای امامیه بود و در سال 298 هَ . ق . وارد بغداد شد. او راست : 1- الرجال . 2- کتاب بین المسجدین . 3- المدینة. ...
-
جزع عقیقی
لغتنامه دهخدا
جزع عقیقی . [ ج َ ع ِ ع َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگ قیمتی که مانند عقیق وجزع میباشد بدین معنی که صفات هر دو در آن جمع است و در یهودیه یافت شود. و صاحب دو طبقه باشد یکی سفیدو دیگری قرمز شفاف یا بالعکس . (قاموس کتاب مقدس ).
-
اشک عقیقی
لغتنامه دهخدا
اشک عقیقی . [ اَ ک ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک سرخ . (آنندراج ).
-
حسن عقیقی
لغتنامه دهخدا
حسن عقیقی . [ ح َ س َ ن ِ ع َ ] (اِخ ) یکی از مدعیان خلافت از خاندان علویان زیدی در طبرستان و معاصر و مخالف حسن بن زید بود و بدست او کشته شد. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 409).
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد عقیقی . رجوع به عقیقی شود.
-
ابوسعد
لغتنامه دهخدا
ابوسعد. [ اَ س َ ] (اِخ ) تمیمی عقیقی . محّدث است .
-
عقیق رومی
لغتنامه دهخدا
عقیق رومی . [ ع َ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عقیقی که در روم به دست آید و آن تیره رنگ است و در وی خطهای سفیدخفی باشد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عقیق شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن محمدبن جعفربن عبداﷲبن حسین بن علی بن ابی طالب ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی عقیقی شود.
-
نشناختن
لغتنامه دهخدا
نشناختن . [ ن َ ش ِ ت َ / ن َ ت َ ] (مص مرکب ) ناشناختن . مقابل شناختن . رجوع به شناختن شود. || انکار کردن . خستو نبودن . (یادداشت مؤلف ). || تمیز ناکردن . تمیز ندادن . تشخیص ندادن : آن عقیقی مئی که هر که بدیداز عقیق گداخته نشناخت .رودکی .
-
اشک لاله فام
لغتنامه دهخدا
اشک لاله فام . [ اَ ک ِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) اشک سرخ . (آنندراج ). رجوع به اشک پیازی و اشک جگرگون و اشک حنائی و اشک خون آلوده و اشک خونی واشک خونین و اشک گلگون و اشک عقیقی و اشک آل شود.
-
اشک لاله گون
لغتنامه دهخدا
اشک لاله گون . [ اَ ک ِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک سرخ . (آنندراج ). رجوع به اشک پیازی و اشک جگرگون و اشک حنائی و اشک خون آلوده و اشک خونی و اشک خونین و اشک عقیقی و اشک گلگون و اشک لاله فام شود.