کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقربة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عقربة
لغتنامه دهخدا
عقربة. [ ع َ رَ ب َ ] (اِخ ) رمال و ریگهایی است در شرق خریمیة. و آن را آبی از آن بنی اسد نیز دانسته اند. (از معجم البلدان ).
-
عقربة
لغتنامه دهخدا
عقربة. [ ع َ رَ ب َ ] (ع اِ) مؤنث عقرب . (منتهی الارب ). ماده عقرب . (از اقرب الموارد). رجوع به عقرب شود. || کنیزک نیکوخدمت دانشمند. (منتهی الارب ). کنیز بسیار خدمت کننده و عاقل . (از اقرب الموارد). || آهنی است مانند کلاب که در زین آویزند. (منتهی ال...
-
واژههای مشابه
-
عقربه
لغتنامه دهخدا
عقربه . [ ع َ رَ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) عقربة. عقربه ٔ ساعت . هر یک از میله های فلزی باریک گردان متصل به چرخها و دستگاههای ساعت که گردش آنها در روی صفحه ٔ ساعت نشان دهنده ٔ ثانیه و دقیقه و ساعت باشد. هر یک از دو میله ٔ باریک بر صفحه ٔ ساعت که یکی دق...
-
واژههای همآوا
-
اغربة
لغتنامه دهخدا
اغربة. [ اَ رِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ غُراب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اَغرُب . رجوع به غراب شود.
-
اقربة
لغتنامه دهخدا
اقربة. [ اَ رِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ قِراب ، بمعنی نیام شمشیر. (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قراب شود.
-
جستوجو در متن
-
ابوالیمان
لغتنامه دهخدا
ابوالیمان . [ اَ بُل ْ ی َ ] (اِخ ) بشیربن عقربة. صحابیست .
-
نیکوخدمت
لغتنامه دهخدا
نیکوخدمت . [ خ ِ م َ ] (ص مرکب ) خوش فرمان . مطیع و خدمتگزار: عقربه ؛ کنیزک نیکوخدمت دانشمند. (از منتهی الارب ).
-
بشیر
لغتنامه دهخدا
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) 43 هَ . ق . بشر. رجوع به بشربن عقربه ٔ جهنی ، ابوالیمان و بشربن عرفطةبن الخشخاش الجهنی شود.
-
دقیقه شمار
لغتنامه دهخدا
دقیقه شمار. [ دَقی ق َ / ق ِ ش ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) دقیقه شمارنده . شمارنده ٔ دقیقه . آنکه یا آنچه دقیقه ها را بشمارد. || عقربک در ساعت که دقیقه ها را معلوم کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). عقربه ٔ بزرگ . در مقابل عقربک ساعت شمار یعنی عقربه ٔ کوچک . و...
-
بشیر
لغتنامه دهخدا
بشیر. [ب َ ] (اِخ ) ابن عرفطه جهنی یا بشیربن عقربه و بشیربن عمروبن محصن . رجوع به بشر و الاصابة ج 1 ص 164 شود.
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عقربه ٔ جهنی ، ابوالیمان . او و پدرش را صحبتی بود.وی را بشیر نیز نوشته اند ولی ابن السکن بنقل از بخاری بشر را صحیح تر دانسته است . (از الاصابة ج 1 ص 159). و رجوع به الاستیعاب شود.
-
تیک تیک
لغتنامه دهخدا
تیک تیک .(اِ صوت مرکب ) آواز جنبش عقربک ساعت . حکایت صوت عقربه های ساعت . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). آواز حرکت یکنواخت رقاصک یا پاندول ساعت و جز آن . تک تک .