کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقب افتاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
افتاده حال
لغتنامه دهخدا
افتاده حال . [ اُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) متواضع. فروتن . ساکت . آرام . و رجوع به افتاده حالی شود.
-
پیش افتاده
لغتنامه دهخدا
پیش افتاده . [اُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سبقت گرفته . جلو افتاده . تقدم جسته . || که مهم نباشد، پیش پا افتاده . مبتذل . که درخور اهمیت نبود. که آسان و سهل باشد. || معلوم . روشن . که هر کس تواند دانستن .
-
افتاده مست
لغتنامه دهخدا
افتاده مست . [ اُ دَ / دِ م َ ] (ص مرکب ) زبون از مستی . زمین خورده . بیخبر : فقیهی در افتاده مستی گذشت بمستوری خویش مغرور گشت . سعدی .نه آخر در امکان تقدیر هست که فردا چو من باشی افتاده مست . سعدی .و رجوع به افتاده شود.
-
مجهض
لغتنامه دهخدا
مجهض . [ م ُ هََ ] (ع ص ) بچه ٔ افتاده . (منتهی الارب ). بچه ٔ سقط شده و از شکم افتاده . (ناظم الاطباء).
-
محطور
لغتنامه دهخدا
محطور. [ م َ ] (ع ص ) به روی افتاده و بر زمین افتاده . (ناظم الاطباء).
-
واپس افتاده
لغتنامه دهخدا
واپس افتاده . [ پ َ اُ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) عقب افتاده . در راه پس مانده . دیری کننده . (ناظم الاطباء). رجوع به واپس افتادن شود.
-
میدی
لغتنامه دهخدا
میدی . [ م َ دی ی ] (ع ص ) آهویی که دست وی به دام افتاده باشد. (ناظم الاطباء). وحش به دام افتاده . (از مهذب الاسماء). آهوی دست به دام افتاده مقابل مرجول یعنی آهوی پای به دام درافتاده . (یادداشت مؤلف ). || رجل میدی ؛ مرد بریده دست .(ناظم الاطباء). بر...
-
افتاده حالی
لغتنامه دهخدا
افتاده حالی . [ اُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) متواضع بودن . فروتنی . آرام بودن . بی حالی : کاکل از بالانشینی رتبه ای پیدا نکردسنبل از افتاده حالی همنشین ما شده .
-
الط
لغتنامه دهخدا
الط. [ اَ ل َطط ](ع ص ) مرد دندان افتاده و کرم خورده دندان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه دندانهای او افتاده باشد یا فروریخته و بیخ آن بر جای مانده باشد. (از اقرب الموارد). آنکه دندانش از بیخ افتاده باشد. (مهذب الاسماء).
-
فئر
لغتنامه دهخدا
فئر. [ ف َ ءِ ] (ع ص ) موش افتاده . لبن و طعام و هر چیز که موش در آن افتاده باشد. || مکان فئر؛ جای موشناک . (منتهی الارب ).
-
ورافتاده
لغتنامه دهخدا
ورافتاده . [ وَ اُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) منسوخ . که باب نیست . از باب افتاده . از مد افتاده .
-
هدر
لغتنامه دهخدا
هدر. [ هََ دَ ] (ع ص ) مردم از اعتبار افتاده . (منتهی الارب ). مردم از اعتبار افتاده که خیری در ایشان نیست . (اقرب الموارد).
-
جلغاء
لغتنامه دهخدا
جلغاء. [ ج َ ] (ع ص ) ناب جلغاء؛ یعنی افتاده دندانها. (منتهی الارب ). || شترکلانسال افتاده دندانها و ناب . (از اقرب الموارد).
-
شخشیده
لغتنامه دهخدا
شخشیده . [ ش َ دَ / دِ ] (ن مف ) لخشیده . لغزیده . (برهان ). شخیده . افتاده . لغزیده . (سروری ). || از جایی افتاده . (برهان ).
-
ناکار
لغتنامه دهخدا
ناکار. (ص مرکب ) در تداول ، صدمه دیده . بسختی صدمه دیده . جراحت رسیده و از کار افتاده . آنکه بر اثر ضربه یا زخمی از کار افتاده باشد.