کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عفیف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عفیف
لغتنامه دهخدا
عفیف . [ ع َ ] (ع ص ) پارسا. (منتهی الارب ). مرد پارسا و پرهیزگار از حرام . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پارسا و پرهیزگار. (دهار). کسی که عفت پیشه دارد. (فرهنگ فارسی معین ) (از اقرب الموارد). پاکدامن . (دستور اللغة). خویشتن دار. خوددار. آبرومند.باعفت ....
-
عفیف
لغتنامه دهخدا
عفیف . [ ع ُ ف َ ] (اِخ ) از اعلام است . (از منتهی الارب ).
-
عفیف
لغتنامه دهخدا
عفیف .[ ع ُ ف َ ی ی ِ ] (ع ص مصغر) مصغر عَفیف است و آن نام چند تن باشد. (از منتهی الارب ). رجوع به عَفیف شود.
-
واژههای مشابه
-
عشق عفیف
لغتنامه دهخدا
عشق عفیف . [ ع ِ ق ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) (اصطلاح فلسفه ) عشقی است که سرچشمه ٔ آن حس زیبایی مطلق باشد مِن حیث الذات ، و آن اعلی درجه ٔ عشق انسان است . در مقابل عشق وضیع. (از فرهنگ علوم عقلی ).
-
عفیف تلمسانی
لغتنامه دهخدا
عفیف تلمسانی . [ ع َ ف ِ ت ِ م ِ ] (اِخ ) سلیمان بن علی بن عبداﷲبن علی کومی تلمسانی ، ملقب به عفیف الدین . شاعر قرن هفتم هجری . اصل او از قبیله ٔ کومه است ، به سال 610 هَ . ق . متولد شد و در بلاد روم سیاحت کرد سپس ساکن دمشق شد. او صوفی مذهب و بر روش ...
-
عفیف آباد
لغتنامه دهخدا
عفیف آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی از بخش حومه شهرستان نائین . سکنه ٔ آن 319 تن . آب آنجا از قنات و محصولات آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
عفیف الدین
لغتنامه دهخدا
عفیف الدین . [ ع َ فُدْ دی ] (اِخ ) سلیمان بن علی بن عبداﷲ تلمسانی . شاعر قرن هفتم . رجوع به عفیف تلمسانی شود.
-
عفیف الدین
لغتنامه دهخدا
عفیف الدین . [ ع َ فُدْ دی ] (اِخ ) لقب عبداﷲبن اسعد تمیمی یافعی . از کبار مشایخ قرن هشتم هجری . رجوع به ابوالسادات (عبداﷲ...) شود.
-
ام عفیف
لغتنامه دهخدا
ام عفیف . [ اُم ْ م ِ ع َ ] (اِخ ) نام چند تن از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 260 شود.
-
ابن عفیف تلمسانی
لغتنامه دهخدا
ابن عفیف تلمسانی . [ اِ ن ُ ع َ فی ف ِ ت ِ ل ِ ] (اِخ ) شمس الدین محمدبن سلیمان . از ادبا و شعرای معروف عرب ،ملقب به شاب ّالظریف . مولد او مصر به سال 661 هَ .ق . و وفات به دمشق در سنه ٔ 688. او در جوانی درگذشت واشعاری در غایت سلاست و لطافت داشت . پدر...
-
جستوجو در متن
-
حافظ
لغتنامه دهخدا
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) عفیف الدین . رجوع به عفیف شود.
-
آبرومند
لغتنامه دهخدا
آبرومند. [ ب ِ م َ ] (ص مرکب ) عفیف . شریف .
-
عفائف
لغتنامه دهخدا
عفائف . [ ع َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عفیف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و ج ِ عفیفة. (اقرب الموارد). رجوع به عفیف و عفیفة شود.