کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عفنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عفنی
لغتنامه دهخدا
عفنی . [ ع َ ] (اِخ ) (به معنی متعفن ) شهری است در حدود بن یامین که همان جفنه ٔ یوسیفوس است و همان جفنه ٔ حالیه باشد. (قاموس کتاب مقدس ).
-
عفنی
لغتنامه دهخدا
عفنی .[ ع َ ف ِ ] (حامص ) عفن بودن . گنده بودن : خصم نخستین قدری زهر ساخت کز عفنی سنگ سیه را گداخت .نظامی .
-
واژههای همآوا
-
افنی
لغتنامه دهخدا
افنی . [ اَ نا / اَ ] (ع ص ) شَعر افنی ؛ موی دراز و نیکو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (زوزنی ).
-
جستوجو در متن
-
فلاشری
لغتنامه دهخدا
فلاشری . [ فْلا / ف َ / ف ِ ش ِ ] (فرانسوی ، اِ) مرضی مهلک است مخصوص کرم ابریشم که معمولاً در آخرین مرحله ٔ زندگی این کرم پیدا میشود. براثر این مرض کرمهای ابریشم درازاندام و بی حرکت شده بوی عفنی میدهند و پس از مردن سیاه می شوند. به همین جهت این مرض ر...
-
ذروح
لغتنامه دهخدا
ذروح . [ ذُرْ رو / ذُ ] (ع اِ) باغوجه . (زمخشری ). کوژخار. (مهذب الاسماء). کاغنه . (زمخشری ). آله کلو. (ریاض الأدویة). دکلوک . باغوچه . عروسک . (دهار) (زمخشری ). الاکلنگ . کاوِنه . دارساس ، مگسک . (حبیش تفلیسی ) ذُرّوح . ذُرَّح . ذَروح . ذُرّاح . ذِ...