کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عفصی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عفصی
لغتنامه دهخدا
عفصی . [ ع َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن بالویه عفصی مکنی به ابوحامدمحدث بود و حدیث را نزد ابوعبداﷲ بوشنجی در نیشابور، و محمدبن ایوب در ری ، و بشربن موسی و عبداﷲبن احمدبن حنبل در بغداد فراگرفت . عفصی در جمادی الاولای سال 343 هَ . ق . درگذشت . (از اللباب ف...
-
عفصی
لغتنامه دهخدا
عفصی . [ ع َ ف ِ ] (حامص ) دندی . گسی . عفوصت . قبض . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به عَفِص شود.
-
عفصی
لغتنامه دهخدا
عفصی . [ ع َ ی ی ] (ص نسبی ) منسوب به عفص . آنچه طعم و مزه ٔ «عفص » داشته باشد یا به رنگ آن بود. و رجوع به عفص شود. || (اِ) باشق و باز، و گویند پرنده ای است کوچکتر از آن . (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
افصی
لغتنامه دهخدا
افصی . [ اَصا ] (ع اِ) نام جماعتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
عفوصت
لغتنامه دهخدا
عفوصت . [ ع ُ ص َ ] (ع اِمص ) دهان فراز هم کشیدن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). عفوصة. گسی . تلخی . زمختی . مزه ٔ هر چیز زمخت و قابض . (ناظم الاطباء). قبض . بشاعت . دندی . عفصی : درحلق عفوصتی بیاید چنانکه گوئی مازو خورده است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع ب...
-
عفوصة
لغتنامه دهخدا
عفوصة. [ ع ُ ص َ ] (ع اِمص ) تلخی و تندی مزه . (منتهی الارب ). مرارت و قبض که بلعیدن بدانها سخت شود، و هر گاه با هم باشد «بشاعت » شود. (از اقرب الموارد). رجوع به عفص و عفصی و عفوصت شود.
-
دندی
لغتنامه دهخدا
دندی . [دَ ] (حامص ) صفت و حالت دند. دند بودن : بعون اللَّه بتی مشهور و معروف چو عوّانان به قلاشی و دندی . سوزنی (از جهانگیری ).رجوع به دند شود. || گسی . عفوصت . عفصی . قبض . (یادداشت مؤلف ).
-
درهم کشیدن
لغتنامه دهخدا
درهم کشیدن . [ دَ هََ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) جمع کردن . ترنجیدن و متقلص کردن . (ناظم الاطباء). چنانچه عفصی دهان را، یا خشمگینی ابروان را. (یادداشت مرحوم دهخدا). تشنیج . تقبیض .- روی درهم کشیدن ؛ روی ترش کردن . سخت روئی کردن . پرچین کردن روی . (نا...
-
جیدار
لغتنامه دهخدا
جیدار. [ ج َ ] (ع اِ) گیاهی است که برگ آن مانند برگ بلوط است و دانه ٔ سرخ رنگ دارد که آنرا قرمز نامند. (از اقرب الموارد) (آنندراج ). بلغت فارسی نبات شجری است ، برگش مثل برگ بلوط و با نهایت سبزی مایل بزردی و ثمرش بقدر عفصی مایل بتدویر و در روی او شبنم...