کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عفری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عفری
لغتنامه دهخدا
عفری . [ ع َ را ] (ع اِ) موی گردن خروس . || موی قفای مردم . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پشم پیشانی ستور. (منتهی الارب ). موی پیشانی و ناصیه ٔ دابه . (از اقرب الموارد). || مویهای میانه ٔ سر. (منتهی الارب ). تک مویهایی که در وسط سر انسان روئید...
-
عفری
لغتنامه دهخدا
عفری . [ ع ِ را ] (اِخ ) نام آبی است در سرزمین فلسطین . (از معجم البلدان ).
-
عفری
لغتنامه دهخدا
عفری . [ ع ِ ری ی ] (ع ص ) مرد نیک خبیث کربز. (منتهی الارب ). خبیث منکر. (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
افری
لغتنامه دهخدا
افری . [ ] (اِخ ) نام دختر سیامک بن مشی بن کیومرث . (از تاریخ سیستان ص 3). و رجوع به تاریخ طبری چ لیدن ص 154 شود.
-
افری
لغتنامه دهخدا
افری . [ اَ ف َ ] (اِ) مخفف آفرین است که در مقام تحسین گویند و بسکون ثانی هم درست است . (برهان ) (آنندراج ) (مؤید). کلمه ٔ تحسین و آفرین . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
نائی
لغتنامه دهخدا
نائی . (ص نسبی ) نی زننده . نی نوازنده . (ناظم الاطباء). نی نواز. نئی . (آنندراج ). قراری . قصاب . (منتهی الارب ). نای زن . نی زن . کسی که نی می نوازد : گاه گوئیم که چنگی تو بچنگ اندریازگاه گوئیم که نائی تو بنای اندردم . فرخی .به زیر گل زند چنگی به ز...
-
تعفیر
لغتنامه دهخدا
تعفیر. [ ت َ ] (ع مص ) آمیختن گوسپندان سیاه را با گوسپندان سپید سرخی مایل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خاک آلوده کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || در خاک گردانیدن . (زوزنی ). در خاک غلطانیدن . (من...
-
چنگی
لغتنامه دهخدا
چنگی . [ چ َ ] (ص نسبی ) چنگ نواز. چنگ زن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نوازنده ٔ چنگ . (ناظم الاطباء). مطربی که ساز چنگ زند : کنون مغنی چنگی کشیده بینی صف چو خواجگان معطل بکنج مسجدها. سپاهانی (از شرفنامه ٔ منیری ).یک دست تو با زلف و دگر دست تو با جام...
-
پشم
لغتنامه دهخدا
پشم . [ پ َ ] (اِ) موی [ نرم ] که بر تن حیوانات چون شتر و گوسفند و بز روید. صوف . عهن . طَحَرَة. طَحرَة. طِحْریَّه . دف . سدین . وَبَر.عَثن . (منتهی الارب ). در کتاب قاموس مقدس آمده است که در میان قوم یهود پشم بجهت لباس بسیار معمول بود و پشم دمشق در ...
-
موی
لغتنامه دهخدا
موی . (اِ) مو. رشته های باریک و نازک که بر روی پوست بدن برخی از جانداران پستاندار و از جمله انسان به وضع و کیفیت مختلف می روید و در عمق پوست ریشه و پیاز دارد. مو. شَعر. (دهار) (منتهی الارب ). صفر. طمحرة.(منتهی الارب ) : اگر موی را بسوزانند در قوت مان...