کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عفار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عفار
لغتنامه دهخدا
عفار. [ ع َ ] (ع اِ) درخت که از وی آتش گیرند. (منتهی الارب ). بید سرخ ؛ ای درختی که از او آتش زنند. (دهار). درختی است که از آن زناد گیرند، واحد آن عفارة است . (از اقرب الموارد). در مثل گویند: کل ّ شجر نار استمجد المرخ و العفار؛ یعنی هر درختی آتش است ...
-
عفار
لغتنامه دهخدا
عفار. [ ع َف ْ فا ] (ع ص ) گشنی دهنده ٔ خرمابنان . (منتهی الارب ).
-
عفار
لغتنامه دهخدا
عفار. [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عُفر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عُفر شود.
-
واژههای همآوا
-
آفار
لغتنامه دهخدا
آفار. (اِخ ) نام قریه ای به بحرین ، و میان آن و قطیف چهار فرسنگ راه است . و آن را آنار نیز ضبط کرده اند.
-
افار
لغتنامه دهخدا
افار. [ ] (اِخ ) ابن لقیط. نام یکی از فصحای عرب . (الفهرست ابن الندیم ).
-
جستوجو در متن
-
عفارة
لغتنامه دهخدا
عفارة. [ ع َ رَ ] (ع اِ) یکی عَفار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عَفار شود. || (اِمص ) خبیثی و پلیدی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || از اعلام زنان است . (از منتهی الارب ).
-
حرت
لغتنامه دهخدا
حرت . [ ح َرْ رَ ] (ع مص ) حَرّة. تشنه شدن . (از منتهی الارب ). رجوع به حَرّة شود : فاما همچو درخت مرخ و عفار هیچ درختی نیست که به اندک حرت از آن آتش میبارد. (تاریخ قم ص 9).
-
مرخ
لغتنامه دهخدا
مرخ . [ م َ ] (ع اِ) درختی است که چوب آن زودگیر است و بدان آتش افروزند . (از اقرب الموارد). چوب درختی که بزودی آتش می گیرد و از آن آتش زنه می سازند مانند عفار. (ناظم الاطباء). درختی است که از چوب آن مانند زند آتش تولید کنند با سودن مانند عفار. و حرمل...
-
عفر
لغتنامه دهخدا
عفر. [ ع ُ ] (ع اِ) شب هفتم و هشتم و نهم ماه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ) مرد دلیر چست و شاطر. (منتهی الارب ). شجاع و جلد. (اقرب الموارد). || سطبر درشت اندام و توانا. (منتهی الارب ). غلیظ و شدید. (اقرب الموارد). || بازار کاسد. (منتهی ا...
-
ذرة
لغتنامه دهخدا
ذرة. [ ذَ رَ ] (اِخ ) یاقوت گوید: عرّام بن الأصبغ السلمی گفت : سپس ، ذَرَة به خلص آرة پیوندد. و آن (یعنی ذَرَة) کوههای بسیار و بهم پیوسته است پست ، نه بلند و بر سر آن قریه ها و مزرعه هاست بنی الحارث بن بهثةبن سلیم را و کشت آن اعذاء باشد یعنی دیم و خ...
-
بید سرخ
لغتنامه دهخدا
بید سرخ . [ دِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سرخ بید. نوعی از بید. که در کرمانشاه آنرا بید مرجان نامند. عفار. (یادداشت مؤلف ) : جهانی برامش نهادند روی بر آواز میخواره شهری و کوی چنان شد که از بید سرخ افسری ز دیدار او خواستندی کری یکی شاخ نرگس بها یک...
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حسین بن امام مؤید باللّه محمدبن قاسم بن محمد شهاری فقیه زیدی ، پزشک و از والیان بود و به منصب والیگری صنعا رسید. بزرگان صحابه را آشکارا سرزنش و از «مجموع زیدبن علی » چند باب حذف کردو نسخه های ناقص را در میان مردم نشر ...
-
غرف
لغتنامه دهخدا
غرف . [ غ َ رَ ] (ع اِ) درختی که به وی پوست پیرایند. (منتهی الارب ). لغتی است در غَرف برای درخت مذکور. (از اقرب الموارد). || گیاه یز یا یز تر، یا هر درخت که پیوسته سبز باشد. (منتهی الارب ). الثمام ، او مادام اخضر.(اقرب الموارد). || شَث ّ. || طُبّاق ....