کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عظیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عظیم
لغتنامه دهخدا
عظیم . [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاه ولی شهرستان شوشتر. این ده مشهور به غضبان است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). رجوع به غضبان شود.
-
عظیم
لغتنامه دهخدا
عظیم . [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. سکنه ٔ آن 354 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات وسردرختی و حبوب است . این ده محل ییلاق ایل اینانلو وحاجی علی لو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
عظیم
لغتنامه دهخدا
عظیم . [ ع َ ] (ع ص ) بزرگ و کلان و فربه . (منتهی الارب ). سترگ و بزرگ ، خلاف صغیر. (از اقرب الموارد). در تداول فارسی به معانی کثیرو مهم و سخت و انبوه و بسیار و هنگفت و فراوان نیز بکار می رود. و هر گاه بر سر صفتی دیگر درآید حالت قید مقدار و کیفیت بخو...
-
عظیم
لغتنامه دهخدا
عظیم . [ ع ُ ظَ ] (ع اِ مصغر) مصغر عَظم . استخوان کوچک و خرد. رجوع به عظم شود. || عظیم وضاح یا عظم وضاح ، بازیی است مر عربان را. (از منتهی الارب ) (ازتاج العروس ) (از اقرب الموارد). رجوع به عظم شود.
-
واژههای مشابه
-
عظیم کندی
لغتنامه دهخدا
عظیم کندی .[ ع َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ساری سوباسار بخش پلدشت شهرستان ماکو. سکنه ٔ آن 249 تن است . آب آن از ساری سو و زنکمار و محصول آن غلات ، پنبه ، توتون ، کرچک ، کنجد و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4.)
-
عظیم آباد
لغتنامه دهخدا
عظیم آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج .دارای 196 تن سکنه . آب از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و توتون است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
عظیم آباد
لغتنامه دهخدا
عظیم آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهسوار بخش میناب شهرستان بندرعباس . سکنه ٔ آن 300 تن است . آب آن از رودخانه و محصول آن خرما و مرکبات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
عظیم آباد
لغتنامه دهخدا
عظیم آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فارسینج بخش اسدآباد شهرستان همدان . سکنه ٔ آن 124 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، لبنیات ، عسل و توتون است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
عظیم آباد
لغتنامه دهخدا
عظیم آباد.[ ع َ ] (اِخ ) نام شهری است مشهور در هند که آن را پتنه هم خوانند. (آنندراج ). نام شهر پاتنا که پایتخت ایالت بهار از ممالک هندوستان است . (ناظم الاطباء).
-
عظیم الجثه
لغتنامه دهخدا
عظیم الجثه . [ ع َ مُل ْ ج ُث ْ ث َ ] (ع ص مرکب ) تنومند. کلان . گنده . درشت اندام . (فرهنگ فارسی معین ): حیوانات عظیم الجثه ٔ دوره ٔ ماقبل تاریخ .
-
عظیم الجدوی
لغتنامه دهخدا
عظیم الجدوی . [ ع َ مُل ْ ج َ وا ] (ع ص مرکب ) پرسود. بسیارسود. || پربخشش . (فرهنگ فارسی معین ).
-
عظیم الروم
لغتنامه دهخدا
عظیم الروم . [ ع َ م ُرْ رو ] (اِخ ) بزرگ روم . لقب سلاطین و قیاصره ٔ روم : قیصر را عظیم الروم و طاغیةالروم و کلب الروم خوانند. (بیان الادیان ).چه باید رفت تا روم از سر ذل عظیم الروم عزالدوله اینجا. خاقانی .عظیم آمد چو گشت آن حال معلوم عظیم الروم را ...
-
عظیم الشأن
لغتنامه دهخدا
عظیم الشأن . [ ع َ م ُش ْ ش َءْن ْ ] (ع ص مرکب ) عظیم شأن . دارای شأن عالی . عظیم رتبت . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عظیم شأن شود : در آن دودمان عظیم الشأن مصیبتی در غایت صعوبت اتفاق اتفاد. (حبیب السیر چ طهران ج 3 جزو 5 ص 323).
-
عظیم الفعال
لغتنامه دهخدا
عظیم الفعال . [ ع َ مُل ْ ف ِ ] (ع ص مرکب ) بزرگ کردار : داد ببین تا کجاست ، فضل ببین تا کراست کیست عظیم الفعال ، کیست کریم الشیم .منوچهری .