کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عطوفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عطوفت
لغتنامه دهخدا
عطوفت . [ ع ُ ف َ ] (از ع ، اِمص )عُطوف . محبت و دوستی و مهربانی و توجه . (ناظم الاطباء). شفقت . رحم . نیکخواهی . مهر. رحمت . بستگی . تعلق .- عطوفت پدری ؛ مهربانی پدر به فرزند. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
بی عطوفت
لغتنامه دهخدا
بی عطوفت . [ ع ُ ف َ ] (ص مرکب ) (از: بی + عطوفت ) بی مهر. بی محبت . بی توجه . رجوع به عطوفت شود.
-
واژههای همآوا
-
عطوفة
لغتنامه دهخدا
عطوفة. [ ع َ ف َ ] (ع ص ) مؤنث عَطوف . زن مهربان . (غیاث اللغات ). رجوع به عَطوف شود.
-
جستوجو در متن
-
شیرشکر
لغتنامه دهخدا
شیرشکر. [ شی ش َ ک َ ] (اِ مرکب ) قسمی از ابریشم . || عطوفت و محبت و دوستی . (ناظم الاطباء).
-
مهرپروری
لغتنامه دهخدا
مهرپروری . [ م ِ پ َرْ وَ] (حامص مرکب ) عمل مهرپرور. پرورش دوستی و عطوفت .
-
بی عاطفه
لغتنامه دهخدا
بی عاطفه . [ طِ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + عاطفه ) بی مهر. بی عطوفت . سنگدل . بی رحم . که قوای انفعالی وی ضعیف باشد. رجوع به عاطفه شود.
-
مهر پروردن
لغتنامه دهخدا
مهر پروردن . [ م ِ پ َرْ وَ دَ ] (مص مرکب ) محبت و دوستی ورزیدن . دوستی و مهربانی و محبت کردن . بسط عطوفت و وداد دادن .
-
مسترحم
لغتنامه دهخدا
مسترحم . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرحام . طلب کننده ٔ رحم و رحمت و عطوفت . (اقرب الموارد). رجوع به استرحام شود.
-
تعزی
لغتنامه دهخدا
تعزی . [ ت َ ع َزْ زا ] (ع اِ) عزوی ̍. کلمه ای است جهت عطوفت و مهربانی خواستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
رحمت انگیز
لغتنامه دهخدا
رحمت انگیز. [ رَ م َ اَ] (نف مرکب ) مِهرانگیز. که رقت و محبت کسی را برانگیزد. که عطوفت و رحم دیگران را جلب کند : وآن خیره زبان رحمت انگیزبخشایش کرد و گفت برخیز.نظامی .
-
مهر جستن
لغتنامه دهخدا
مهر جستن . [م ِ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) انتظار مهر داشتن . توقع دوستی و محبت داشتن . چشم عطوفت و محبت داشتن : دگربار از پریرویان جماش نمی باید وفا و مهر جستن .سعدی .
-
مردم نوازی
لغتنامه دهخدا
مردم نوازی . [ م َ دُ ن َ ] (حامص مرکب ) عطوفت . مهربانی . شفقت . عمل مردم نواز. رجوع به مردم نواز شود.- مردم نوازی کردن ؛ مردم پروری کردن . نواختن و مهربانی و لطف کردن با مردم . رعیت نوازی : همه مردمی سرفرازی کندشه آن شد که مردم نوازی کند.نظامی .