کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عطفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عطفة
لغتنامه دهخدا
عطفة. [ ع َ طَ ف َ ] (ع اِ) گیاهی است بی شاخ و برگ که بر درخت می پیچد و گاوان می خورند آنرا،و برخی از ریشه های آن را چون بر زن «فارک » و دشمن دارنده ٔ شوی بپاشند، زوج خود را دوست خواهد داشت . (از منتهی الارب ). یک دانه ٔ عَطَف گویند، همان لبلاب است ....
-
عطفة
لغتنامه دهخدا
عطفة. [ ع َ ف َ ] (ع اِ) اسم المرة است از مصدر عطف . رجوع به عطَف شود. || در فن تربیت اسب این کلمه به معنی نوعی بازگردانیدن ناگهانی اسب ، به هنگام دوانیدن آن ، مصطلح بوده است : مهترپیلبانان را مثال داد تا او را ریاضت دهد و آداب کرّ و فرّ و حرکت و سکو...
-
عطفة
لغتنامه دهخدا
عطفة. [ ع ِ ف َ ] (ع ص ) اسم النوع است ازمصدر عطف . (از اقرب الموارد). رجوع به عطف شود. || به معنی عَطفة است . (از منتهی الارب ). رجوع به عَطفة شود. || شاخه های انگور که بر آن درخت آویخته باشد. (منتهی الارب ). اطراف مو که آویخته باشد. (از اقرب الموار...
-
واژههای همآوا
-
اطفح
لغتنامه دهخدا
اطفح . [ اَ ف ِ ] (اِخ ) شهریست از ناحیه ٔ اوسیم بر ساحل غربی نیل روبروی فسطاط. (از نخبةالدهر دمشقی ص 232). رجوع به اطفیح شود.
-
جستوجو در متن
-
عطف
لغتنامه دهخدا
عطف . [ ع َ طَ ] (ع اِمص ) درازی پلک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) گیاهی است که بر درخت پیچد و آن را برگ نباشد، یکی آن عطفة است . و برخی آن را همان لبلاب دانسته اند. (از اقرب الموارد). رجوع به عَطَفَة شود.
-
قعس
لغتنامه دهخدا
قعس . [ ق َ] (ع مص ) رفتن چون قعسان . گویند: قعس قعساً؛ مشی مشیة القعسان او تکلف مشیة القعسان . || عطف کردن و خمانیدن : قعس الشی ٔ؛ عطفه . (اقرب الموارد).
-
قعش
لغتنامه دهخدا
قعش . [ ق َ ] (ع مص ) گرد آوردن و جمع کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || خمانیدن سر چوب به سوی خویش . (منتهی الارب ) (آنندراج ): قعش رأس الخشبة؛ عطفه الیه . (اقرب الموارد). || شکستن و ویران کردن بنا و جز آن را. هدم بنا و غیر آن . از فتح یفتح ا...
-
قعض
لغتنامه دهخدا
قعض . [ ق َ ] (ع مص ) خمانیدن : قعض العود قَعْضاً؛ عطفه کما تعطف عروش الکرم و الهودج . || (ص ) عود قعض ، ای مقعوض ؛ این وصف است به مصدر، چون : ماء غور، ای غائر. (اقرب الموارد). || العریش القعض ؛ الضیق ، و قیل المنفک . و صادلغتی است در معنی اخیر. (اقر...
-
تخنیث
لغتنامه دهخدا
تخنیث . [ ت َ ] (ع مص ) بدو درآوردن . (تاج المصادر بیهقی ). خم دادن و دوتا گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).و منه سمی المخنث . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دوتا کردن . (از اقرب الموارد) (از المنجد): خنث فلاناً؛ عطفه . (از ...
-
عطف
لغتنامه دهخدا
عطف . [ ع ِ ] (ع اِ)کرانه و جانب . (از منتهی الارب ). جانب هر چیز. (از اقرب الموارد). یک سوی گردن و یک سوی مردم . (دهار). جانب . (ترجمان القرآن جرجانی ). عطفاالرجل ؛ دو جانب شخص . (از منتهی الارب ). دو جانب و دو سوی شخص از سر و تارک . (از اقرب الموار...
-
مضاجع
لغتنامه دهخدا
مضاجع. [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ مَضْجَع. خوابگاهها. (غیاث ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): هو طیب المضاجع و کریم المضاجع، کما یقال : کریم المفارش و هی النساء. (الاساس از ذیل اقرب الموارد) : ... و اهجروهن فی المضاجع... (قرآن 34/4). تتجافی جنوبهم ع...
-
عصبة
لغتنامه دهخدا
عصبة. [ ع ُ ب َ ] (ع اِ) از ده تا چند عدد از مرد و اسب ومرغ . (منتهی الارب ). گروه . (نصاب ). گروه از ده تا چهل . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). بمعنی عصابة است در مردان و اسبان و مرغان . (از اقرب الموارد) : اذ قالوا لَیوسف و أخوه أحب ّ اًلی أبین...
-
کر و فر
لغتنامه دهخدا
کر و فر. [ ک َرْ رُ ف َرر ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جنگ و گریز. آویز و گریز. حمله و گریز. (یادداشت مؤلف ) : یک سوار روپوشیده مقدم ایشان که رسوم کر و فر نیک می دانست . (تاریخ بیهقی ). آبی بود در پس پشت ایشان تنی چند از سالاران کار نادیده گفتند خوش خو...