کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عطر آلودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عطر آلودن
لغتنامه دهخدا
عطر آلودن . [ ع ِ دَ] (مص مرکب ) آمیختن به عطر. عطر آمیختن . عطر زدن : استعطار و تعطر؛ خود را عطر آلودن . (از منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
عطر آمیختن
لغتنامه دهخدا
عطر آمیختن . [ ع ِ ت َ ] (مص مرکب ) عطرآلودن . عطر زدن . خوشبو کردن .
-
عطر پاشیدن
لغتنامه دهخدا
عطر پاشیدن . [ ع ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از پاشیدن گلاب و عنبر باشد، و الا پاشیدن دیگر عطرها مرسوم نیست و در هندوستان عطر مالیدن شهرت دارد. (آنندراج ). عطر پراکندن : حسن خلقت نیست از بهر خدا چون شاهدان بر خوداین عطر از برای دیگران پاشیده ای .شفیع اثر...
-
عطر پیچیدن
لغتنامه دهخدا
عطر پیچیدن . [ ع ِ دَ ] (مص مرکب ) پراکنده شدن عطر. افشانده شدن عطر. منتشر شدن بوی خوش در فضا : عطر آن گل پیرهن تا در هوا پیچیده است بوی گل دودی است در مغز صبا پیچیده است .طالب آملی (از آنندراج ).
-
عطر سودن
لغتنامه دهخدا
عطر سودن . [ ع ِ دَ ] (مص مرکب ) سودن عطر تا بوی آن منتشر شود. پراکندن خوشبوی : بوستان عطار گشت و عطرها ساید همی .میرمعزی (از آنندراج ).
-
عطر فشاندن
لغتنامه دهخدا
عطر فشاندن . [ ع ِ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) عطر پراکندن . افشاندن بوی خوش . پاشیدن خوشبوی بر چیزی : درودی شهشنه بر آن غار خواندبرون رفت و عطری بر آتش فشاند. نظامی (از آنندراج ).عطر بر گلشن فشاندی خاک ریحان دوست گشت ناز بر گلشن دمیدی گل نسیم آزار شد....
-
برگ عطر
لغتنامه دهخدا
برگ عطر. [ ب َ گ ِ ع ِ / ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) انیسون بری ، که گیاهی است . (از فرهنگ فارسی معین ). گل عطر. عطر. عطری . رجوع به انیسون شود.
-
عطر اﷲ تربته
لغتنامه دهخدا
عطر اﷲ تربته . [ ع َطْ طَ رَل ْ لا هَُت ُ ب َ ت َ ه ُ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خداوند خاک او را معطر و خوشبوی سازد! : خواجه علاءالحق و الدین عطر اﷲ تربته . (انیس الطالبین ص 22 و 77).
-
عطر اﷲ روضته
لغتنامه دهخدا
عطر اﷲ روضته . [ ع َطْ طَ رَل ْ لا هَُ رَ ض َ ت َ ه ُ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خداوند روضه ٔ او را عطرآمیز و خوشبوی کناد!: خواجه علاءالحق و الدین عطر اﷲ روضته . (انیس الطالبین ص 24 و 25).
-
عطر اﷲ مضجعه
لغتنامه دهخدا
عطر اﷲ مضجعه . [ع َطْ طَ رَ ل ْ لا هَُ م َ ج َ ع َ ه ُ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔدعایی ) خداوند آرامگاه او را معطر و خوشبوی سازد!
-
جستوجو در متن
-
استعطار
لغتنامه دهخدا
استعطار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) عطر آلودن خواستن . || عطر آلودن . (منتهی الارب ).
-
ردع
لغتنامه دهخدا
ردع . [ رَ ] (ع مص )بازداشتن کسی را از چیزی و منع نمودن وی . (ناظم الاطباء). بازداشتن کسی را و رد کردن و بازایستانیدن از چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بازداشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل چ دبیرسیاقی ص 2).باززدن از کار. (تاج الم...
-
دم
لغتنامه دهخدا
دم . [ دَ ] (اِ) نفس . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ) (لغت محلی شوشتر، خطی ) (دهار) (منتهی الارب ). نفس و هوایی که به واسطه ٔ حرکات آلات تنفس در شش داخل می شود و از آن خارج می گردد. (از ناظم الاطباء). به معنی نفس است و سراب و دلنواز و روح بخش و جان پرور ...