کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عطاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عطاش
لغتنامه دهخدا
عطاش . [ ع َطْ طا ] (اِخ ) احمدبن عبدالملک عطاش . از مشاهیر دعات اسماعیلیه در ناحیه ٔ عراق . به سال 500 هَ . ق . عطاش به امر سلطان محمد سلجوقی دستگیر شد و نخست او را بر اشتری نشاندند و به اصفهان بردند هزاران تن از مردم به دنبال او راه افتادند و سرودگ...
-
عطاش
لغتنامه دهخدا
عطاش . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَطشان . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). رجوع به عطشان شود. || ج ِ عَطشی . (از اقرب الموارد). رجوع به عطشی شود.
-
عطاش
لغتنامه دهخدا
عطاش . [ ع ُ ] (ع اِ) علت تشنگی که صاحبش سیرآب نشود، و شدت تشنگی . (منتهی الارب ). علتی که تشنگی آرد. (دهار). بیماری تشنگی که هر چند آب خورده شود تشنگی نرود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بیماریی است که به انسان دست می دهد و در نتیجه ٔ آن هرچند آب خورد ...
-
واژههای مشابه
-
ابن عطاش
لغتنامه دهخدا
ابن عطاش . [ اِ ن ُ ع َطْ طا ] (اِخ ) احمدبن عبدالملک . پدر او ادیبی دانشمند بوده و خود او بمذهب اسماعیلیه گرائیده . و اسماعیلیان اصفهان او را بریاست برگزیدند. عاقبت ملکشاه سلجوقی اورا دستگیر کرد و به سال 500 هَ .ق . بقتل رسانید.
-
واژههای همآوا
-
آتاش
لغتنامه دهخدا
آتاش . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) (گویا از ترکی جغتائی آد، نام + تاش ، هم )همنام . سَمی ّ. و آن را آداش نیز گویند : گر کار بنام استی از آتاشی عمّرفرزند تو با عمّر بودستی هموار. ناصرخسرو.آتاش عبادله ٔ مغتفره . (راحةالصدور راوندی ).ای آنکه تراست ملک آت...
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ] (اِخ ) عطاش . رجوع به احمدبن عبدالملک عطاش شود.
-
عطشی
لغتنامه دهخدا
عطشی . [ ع َ شا ] (ع ص ) مؤنث عَطشان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عطشانة. زن تشنه . ج ، عِطاش . (اقرب الموارد).
-
داود
لغتنامه دهخدا
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن عطاش الوراق . مکنی به ابومحمد محدث است و از احمدبن موسی بن اسحاق انصاری روایت دارد. (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 313).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالملک عطاش . خوندمیر در حبیب السیر (ج 1 ص 377) آرد که او بر دزکوه اصفهان رایت عصیان برافراشت و بنا بر آن سلطان (محمدبن ملکشاه ) بدانجانب شتافت و بعد از محاصره ٔ دزکوه بر احمد ظفر یافته او رابکشت . - انتهی . وی رئیس ملاح...
-
کرباس فروشی
لغتنامه دهخدا
کرباس فروشی . [ ک َ ف ُ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل کرباس فروش . فروش کرباس . (فرهنگ فارسی معین ) : این عبدالملک عطاش را پسری بود احمدنام به عهد پدر کرباس فروشی کردی . (سلجوقنامه ٔ ظهیری از فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) دکان کرباس فروش . (فرهنگ فارس...
-
علوی مدنی
لغتنامه دهخدا
علوی مدنی . [ ع َ ل َ ی ِ م َ دَ ] (اِخ ) شخص نابینائی بود که به نوشته ٔ تاریخ گزیده در عهد سلطان ملکشاه ، وقتی احمدبن عبدالملک عطاش اسماعیلی طغیان کرد، وی در اصفهان به کمک ملاحده مردم را می ربود، و سرانجام نقشه ٔ اوفاش شد و به دست مردم کشته شد. رجوع...
-
وزان
لغتنامه دهخدا
وزان . [ وَزْ زا ] (ع ص ) سنجش کننده . وزن کننده . بسیار وزن کننده . (غیاث اللغات ). آنکه بار سنجد. (مهذب الاسماء) (آنندراج ). قپاندار. ترازودار. آنکه می سنگد و وزن میکند. (ناظم الاطباء) : همی نگردد، چندانکه دم زنی فارغ ز برکشیدن زر عطای او وزان . فر...