کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
حاب
لغتنامه دهخدا
حاب . (ع اِ) گناه . اثم . ذنب . عصیان . جناح .
-
ریژک
لغتنامه دهخدا
ریژک . [ ژَ ] (اِ) عصیان و گناه . (ناظم الاطباء). عصیان و گناه کردن . (آنندراج ) (برهان ). || لغزش از جایی . (ناظم الاطباء). از جای فرولغزیدن . (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (برهان ). || تعدی و تجاوز. (ناظم الاطباء).
-
مجاهرت
لغتنامه دهخدا
مجاهرت . [ م ُ هََ / هَِ رَ ] (ع مص ) مجاهرة. دشمنی کردن : ایلک فرصت امکان مجاهرت و مکاشرت نگاه داشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 292). || آشکار کردن . و رجوع به مجاهرة شود.- به عصیان یا به کلمه ٔ عصیان مجاهرت کردن (نمودن ) ؛ نافرمانی و گردنکشی...
-
نافرمان پذیری
لغتنامه دهخدا
نافرمان پذیری . [ ف َ پ َ ] (حامص مرکب ) سرکشی . طغیان . عصیان . فرمان پذیر نبودن . عدم اطاعت .
-
نابفرمانی
لغتنامه دهخدا
نابفرمانی . [ ب ِ ف َ ] (حامص مرکب ) سرکشی . توسنی . عصیان . به فرمان نبودن . صفت نابفرمان .
-
اپردریکس
لغتنامه دهخدا
اپردریکس . [ اِپ ُ رِ دُ ] (اِخ ) از جنگجویان اِدوئن (گل ) که بسبب عصیان بر رومیان به سال 51 ق . م . مشهور شده است .
-
ارتاکسیاس
لغتنامه دهخدا
ارتاکسیاس . [ اَ ] (اِخ ) یکی از سران سپاه آن تیوخوس که خود را مستقل شمرد و عصیان کرد. (ایران باستان ص 2083).
-
بزه مندی
لغتنامه دهخدا
بزه مندی . [ ب َ زَ/ زِ م َ ] (حامص مرکب ) گناهکاری . خطاکاری . عصیان .
-
نافرمانی
لغتنامه دهخدا
نافرمانی . [ ف َ ] (حامص مرکب ) سرکشی . طغیان . مخالفت . عدم اطاعت . (ناظم الاطباء). رهق . طنو. طنی . (منتهی الارب ). عقوق . عصیان . عتو. اباء. گردنکشی . تمرد : از حد و غایت نافرمانی درمگذرکه پدیدارست اندازه ٔ نافرمانی . منوچهری . || عصیان . (ربنجنی ...
-
تباغی
لغتنامه دهخدا
تباغی . [ ت َ ] (ع مص ) ظلم و ستم کردن بعضی مر بعض را. (از اقرب الموارد). بغاوه کردن با هم . (منتهی الارب ). بغاوه و عصیان کردن باهم . (ناظم الاطباء). با هم بغاوت کردن . (آنندراج ).
-
نافرمانبرداری کردن
لغتنامه دهخدا
نافرمانبرداری کردن . [ ف َ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرمانبرداری نکردن . اطاعت نکردن . سرکشی کردن . عصیان ورزیدن . طغیان کردن . نافرمانی کردن . تمرد کردن .
-
باغیگری
لغتنامه دهخدا
باغیگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عصیان . بی فرمانی . (آنندراج ) : گروهی ز عقل و سیاست بری در آنجا زده کوس باغیگری .ملاعبداﷲ هاتفی (ازآنندراج ).
-
بغی
لغتنامه دهخدا
بغی . [ ب َغ ْی ْ ] (ع اِ) ظلم و ستم . || جرم و جنایت . || نافرمانی و عصیان . || باران بسیار. || هر تجاوز و افراط بر مقداری که حد چیز است . (از اقرب الموارد).
-
عاصی شدن
لغتنامه دهخدا
عاصی شدن . [ ش ُدَ ] (مص مرکب ) عصیان کردن . طغیان ورزیدن . تمرد کردن . متمرد شدن . گناه کردن . نافرمانی کردن . (ناظم الاطباء) : چون سلیمان برفت از دنیا وی را پسری بود... خلق به وی عاصی شدند. (قصص الانبیاء ص 178).
-
گناهکاری
لغتنامه دهخدا
گناهکاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل گناهکار. بزهمندی . تقصیرکاری . اثم . جرم . عصیان : خواهم که در این گناهکاری سیماب شوم ز شرمساری . نظامی .وآنگه ز پی گناهکاری بازش بنمود و کرد زاری . نظامی .و رجوع به گناهکار شود.