کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصبي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عصبی
لغتنامه دهخدا
عصبی . [ ع َ ص َ ] (ص نسبی ) منسوب به عصب . بسیارپی . رجوع به عَصَب شود. || (اصطلاح پزشکی )مربوط به عصب و سیستم اعصاب . (فرهنگ فارسی معین ).- حالت عصبی ؛ فشار روحی شدید بر اثر ناراحتی بسیار. افتادن بحالت بیهوشی و اغماء بسبب ضربه ٔ روحی ناگهانی و شدی...
-
عصبی
لغتنامه دهخدا
عصبی . [ ع َ ص َ بی ی ] (ص نسبی ) منسوب به عصبةبن هصیص بن حی است که بطنی از قضاعة باشند. رجوع به عصبة (ابن هصیص ...) و اللباب فی تهذیب الانساب شود.
-
عصبی مزاج
لغتنامه دهخدا
عصبی مزاج . [ ع َ ص َ م ِ ] (ص مرکب ) کسی که زود عصبانی میشود. کسی که شدیدالتأثر و زودرنج است و در برابر ناملایمات زود از حالت عادی خارج میگردد و تعادل قوای عصبی را از دست میدهد. از نظر پزشکی بیشتر افراد سمپاتیکوتونیک جزو افراد عصبی مزاج هستند. تندم...
-
گرز عصبی
لغتنامه دهخدا
گرز عصبی . [ گ ُ زِ ع َ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از نرینه ٔ حیوانات .(آنندراج ). آلت نرینه ٔ جانوران . رجوع به گرز شود.
-
تب عصبی
لغتنامه دهخدا
تب عصبی . [ ت َ ب ِ ع َ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) 1 - تب هایی که در قولنج کبدی و کلیوی دیده میشود. 2 - تب های ضربه ای که در اثر ضربه های وارد بمغز و بصل النخاع دیده میشود. 3 - تب هایی که مربوطبه ضایعات مغزی است . رجوع به فیزیولوژی دکتر کاتوزیان ج...
-
جستوجو در متن
-
نوروم
لغتنامه دهخدا
نوروم . [ ن ِ رُم ْ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح پزشکی ) تومور و غده ٔ دردناکی که نسج عصبی را فرامیگیرد. تومور عصبی . ثآلیل عصبی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
حرص گرفتن
لغتنامه دهخدا
حرص گرفتن . [ ح ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) عصبی شدن : حرصم گرفت ؛ عصبی شدم .
-
ناراحت شدن
لغتنامه دهخدا
ناراحت شدن . [ ح َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، عصبی شدن .برآشفتن . || به زحمت افتادن . ملول شدن .
-
حرص خوردن
لغتنامه دهخدا
حرص خوردن . [ ح ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) به خود پیچیدن . عصبی شدن با خودداری . خشم آوردن .
-
عجایة
لغتنامه دهخدا
عجایة. [ ع ُ / ع َ ی َ ] (ع اِ) پَی که در آن سر استخوانهای بند دست ستور ترتیب یافته یا پی دست یا پای یا پی باطن سم اسب و گاو یا پی هر چه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || عصبی است مرکب در آن نگین ها است از استخوان چون نگین انگشتر. (منتهی الارب ). |...
-
گراسه
لغتنامه دهخدا
گراسه . [ گ ِ س ِ ] (اِخ ) ژزف . طبیب فرانسوی متولد در 1849 م . در منپلیه و متوفی در 1918 م . وی متخصص امراض عصبی بود.
-
امران
لغتنامه دهخدا
امران . [ اَ ] (ع اِ) امران الذراع ؛ پی رش دست و دوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عصبی است درذراع . (اقرب الموارد) .
-
دیل
لغتنامه دهخدا
دیل . [ دِ ] (اِخ ) سر هنری هلت (1875 - 1967م .)، دانشمند انگلیسی . بجهت تحقیقاتش درباره ٔ عمل استیکولین در انتقال تکانه های عصبی ، به سهمی از جایزه ٔ نوبل 1936م . در فیزیولوژی و طب نایل شد. (دائرة المعارف فارسی ).
-
بریبری
لغتنامه دهخدا
بریبری . [ ب ِ ب ِ ] (فرانسوی ، اِ) بری بری . بیماری عصبی ناشی از کمبود ویتامین ب در غذا. عده ای هم معتقدند که عفونی است . در نقاطی که سکنه ٔ آن منحصراً برنج پاک کرده میخورند شیوع دارد. (از دایرة المعارف فارسی ).