کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصارۀ مخمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عصاره
لغتنامه دهخدا
عصاره . [ ع ُ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) عصارة. آب افشرده ٔ نباتات است ، اعم از آنکه خشک کنند یا نکنند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). به معنی عصیر است اما در آنچه به آتش و آفتاب منعقد کرده باشند استعمال می نمایند. (مخزن الادویة). افشره . (تفلیسی ). افشاره . فشاره...
-
عصارة
لغتنامه دهخدا
عصارة. [ ع ُ رَ ] (ع اِ) عصار. (منتهی الارب ). آنچه به فشاردن بیرون آید از آب و روغن و جز آن . (غیاث اللغات ). چیزی که از فشاردن بچکد. (دهار). آنچه خارج شده است از چیز فشرده شده . (از اقرب الموارد). و رجوع به عصاره شود : و عصارة حب الرمان و خاصة الحا...
-
عصاره کشیدن
لغتنامه دهخدا
عصاره کشیدن . [ ع ُ رَ / رِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) خارج کردن عصاره ٔ چیزی . فشردن بذر یا میوه ای تا آب آن خارج شود. کشیدن شیره ٔ چیزی . || کنایه از ناتوان ساختن شخص از بسیاری ِ تحمیل کردن کاری بر او. شیره ٔ کسی را کشیدن .
-
عصاره گرفتن
لغتنامه دهخدا
عصاره گرفتن . [ ع ُ رَ / رِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) شیره کشیدن . عصاره کشیدن . افشردن چیزی را تا عصاره ٔ آن خارج شود.
-
جستوجو در متن
-
تخمیر
لغتنامه دهخدا
تخمیر. [ ت َ ] (ع مص ) پوشانیدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشانیدن روی . (اقرب الموارد) (المنجد). || مایه کردن در خمیر و گذاشتن آرد و گل ومانند آن را تا خمیر شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مایه کردن در خمیر. (از المنجد...
-
ویتامین
لغتنامه دهخدا
ویتامین . (فرانسوی ، اِ) (از: ویتا، زندگی ، لاتینی + مین = منبع، فرانسوی ) (اصطلاح پزشکی ) ماده ای که به مقدار بسیار کم وجودش برای رشدونمو و نگهداری و اعمال و اعضای بدن ضروری است و فقدانش موجب بروز اختلالات مخصوص می گردد. چون بدن قادر به تهیه و ساختن...
-
جذب
لغتنامه دهخدا
جذب . [ج َ ] (ع مص ) کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ضد دفع. مقابل دفع. (از اقرب الموارد). کشیدن بسوی خود. (ناظم الاطباء). درکشیدن . چسبیدن . مقابل ردع . (یادداشت مؤلف ). و منه : «وجدت الانسان ملقی بین اﷲ و بین ال...