کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصابة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عصابة
لغتنامه دهخدا
عصابة. [ ع ِ ب َ ] (ع اِ) آنچه بدان بسته شود، و سربندو دستار سر. (منتهی الارب ). آنچه بسته شود از مندیل و عمامه و غیره . (از اقرب الموارد). سربند و دستار. (دهار). پیچه بند. (صحاح الفرس ). نوعی از جامه که بدان سر بندند. (غیاث اللغات ). سربند. (مهذب ال...
-
واژههای همآوا
-
اصابت
لغتنامه دهخدا
اصابت . [ اِ ب َ ] (ع مص ) اصابة. رسیدن تیر نشانه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصابة تیر شکار را؛ آهنگ کردن و نگذشتن از آن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ). به هدف خوردن . تیر به نشانه رسیدن . برسیدن تیر. || برآمدن . خلاف اصعاد است . (منتهی الا...
-
اصابة
لغتنامه دهخدا
اصابة. [ اِ ب َ ] (ع مص ) رجوع به اصابت شود.
-
جستوجو در متن
-
عصائب
لغتنامه دهخدا
عصائب . [ ع َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ عِصابة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عصابة شود.
-
کلاخ
لغتنامه دهخدا
کلاخ . [ ک َ ](اِ) سربند. عصابة. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
پیچند
لغتنامه دهخدا
پیچند. [ چ َ ] (اِ) عصابه و پیشانی بند زنان . (برهان ).
-
کلاخی
لغتنامه دهخدا
کلاخی . [ ک َ ] (اِ) عصابه ٔ ابریشمین نازک و الوان که زنان به روی چارقد بر سر بندند. (ناظم الاطباء).
-
پنچه بند
لغتنامه دهخدا
پنچه بند. [ پ ُ چ َ / چ ِ ب َ ] (اِ مرکب ) پنجه بند. پیشانی بند. عصابه .
-
غمل
لغتنامه دهخدا
غمل . [ غ َ م َ ] (ع مص ) فاسد و تباه گردیدن زخم از عصابه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تباهی زخم بجهت بستن عصابه . || فاسد شدن گوشت و هر چیز دیگر چون پوشیده شود و بگندد. (از اقرب الموارد). || گندیدن چیزی از برهم آمدن و بهم پیچیدن . ...
-
پیچه بند
لغتنامه دهخدا
پیچه بند. [ چ َ / چ ِ ب َ ] (اِ مرکب ) عصابه . (صحاح الفرس ). عصابه که زنان بر پیشانی بندند. پیشانی بند. (برهان ). || بندپیچه . رشته ٔ پیشانی بند. رشته ای که بدان پیچه به پیشانی بندند : بپیچد دلم چون ز پیچه بتم گشاید برغم دلم پیچه بند.عسجدی .
-
عصابات
لغتنامه دهخدا
عصابات . [ ع ِ ] (ع اِ) در تداول امروز عرب زبانان ، ج ِ عِصابة است به معنی گروه از مردمان ، و اصطلاحاً بر چریکها اطلاق شود.- حرب العصابات ؛ جنگهای چریکی .
-
فرق بند
لغتنامه دهخدا
فرق بند. [ ف َ ب َ ] (اِمرکب ) آنچه بر سر بندند. دستار. عصابه : به گرد فرق هر سرو بلندی عراقی وار بسته فرق بندی .نظامی .
-
پیشانی بند
لغتنامه دهخدا
پیشانی بند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) عصابه . پنجه بند. سربند مرصع زنان و آنرا استفان نیز گویند. رجوع به استفان شود. (شعوری ج 1 ص 257).