کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عشوه و قَمیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عشوه ساختن
لغتنامه دهخدا
عشوه ساختن . [ ع ِش ْ وَ / وِ ت َ ] (مص مرکب ) فریب ساختن . فریب در کار آوردن : چو نان طلب کنم از شاه عشوه سازد قوتم چو آب خواهم از ایام زهر دارد پیشم .خاقانی .
-
عشوه فروختن
لغتنامه دهخدا
عشوه فروختن . [ ع ِش ْ وَ / وِ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) عشوه نشان دادن . فریب آوردن . فریفتن : دل عشوه میفروخت که من مرغ زیرکم اینک فتاده در سر زلف چو دام اوست .سعدی .
-
عشوه انگیز
لغتنامه دهخدا
عشوه انگیز. [ ع ِش ْ وَ / وِ اَ ] (نف مرکب ) عشوه انگیزنده . فریبنده . کرشمه انگیز : خنجر سرتیزش چون مژگان خوبان عشوه انگیز، خونریز. (حبیب السیر جزو 4 از ج 3 ص 322).
-
عشوه زن
لغتنامه دهخدا
عشوه زن . [ ع ِش ْ وَ / وِ زَ ] (نف مرکب ) عشوه زننده . کسی که دلربائی میکند. برانگیزنده ٔ شهوت . (ناظم الاطباء). عشوه ساز. عشوه کار.
-
عشوه نمای
لغتنامه دهخدا
عشوه نمای . [ ع ِش ْ وَ / وِ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) عشوه نماینده . عشوه ساز. عشوه گر : با دل خویش هر زمان گویم کآن بت عیب جوی عشوه نمای ...اشرفی سمرقندی .