کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عشم
لغتنامه دهخدا
عشم . [ ع َ ] (ع مص )فربه شدن گرفتن شتر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خشک گردیدن . (از ناظم الاطباء).
-
عشم
لغتنامه دهخدا
عشم . [ ع َ ش َ ] (ع اِمص ) امید و آزمندی . (منتهی الارب ). طمع. (اقرب الموارد). || (ص )نان خشک و تباه : خبز عشم ؛ نان خشک و فاسد. (منتهی الارب ). نان خشک یا فاسد و تباه . (از اقرب الموارد).
-
عشم
لغتنامه دهخدا
عشم . [ ع َ ش َ ] (ع مص ) خشک گردیدن . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عُشوم . و رجوع به عشوم شود. || حریص شدن . (از منتهی الارب ).
-
عشم
لغتنامه دهخدا
عشم . [ ع َ ش ِ ] (ع اِ) یکی عُشُم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عاشِم . رجوع به عُشم و عاشم شود.
-
عشم
لغتنامه دهخدا
عشم . [ ع ُ ش ُ ] (ع اِ) درختی است ، و واحد آن عاشم و عَشِم است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
اشم
لغتنامه دهخدا
اشم . [ اَ ش َ] (ع مص ) اَشِم َ بی علی فلان ؛ دردناک شدم . (از منتهی الارب ). و صاحب تاج العروس آرد: لغتی است در اَزم .
-
اشم
لغتنامه دهخدا
اشم . [ اَ ش َم م ] (ع ص ) مرد بلندبینی . (منتهی الارب ) (مجمل اللغة) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (زمخشری ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). ج ، شُم ّ. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). کعب گوید: شم العرانین أبطال لباسهم . (تاج العروس ). رجوع به شُم ّ شود....
-
جستوجو در متن
-
عشوم
لغتنامه دهخدا
عشوم . [ ع ُ ] (ع مص ) خشک گردیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آزمند و حریص شدن . (از منتهی الارب ). عَشَم . و رجوع به عشم شود.
-
عاشم
لغتنامه دهخدا
عاشم . [ ش ِ ] (ع اِ) یک نوع درخت است . (از ناظم الاطباء). و صاحب اقرب الموارد ذیل عُشُم آرد: درختی است ، یکی آن عاشم و عَشِم . (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام ریگ توده ای . (ناظم الاطباء).
-
اعشم
لغتنامه دهخدا
اعشم . [ اَ ش َ ] (ع ص ) هر دو رنگ که با هم آمیخته باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هر دو رنگ آمیخته شده با هم . (از اقرب الموارد). || شبکور جهت پیری . (منتهی الارب ). شبکور از جهت پیری . (ناظم الاطباء). کلانسال شده از جهت پیری . کسی که از جهت پی...