کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عشقبازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
عشق بازی
لغتنامه دهخدا
عشق بازی . [ ع ِ ] (حامص مرکب ) عمل عشقباز. عاشقی . غَزَل . (منتهی الارب ). عشق ورزی . معاشقه . مغازله . تصابی . مهرورزی : عشقبازی کن و سیکی خور و برخند بر آن که تو را گوید سیکی مخور و عشق مباز. فرخی .دل دوش هزار چاره سازی میکردبا وعده ٔ دوست عشق باز...
-
جستوجو در متن
-
بوسه بازی
لغتنامه دهخدا
بوسه بازی .[ س َ / س ِ ] (حامص مرکب ) بوسه دادن در عشقبازی . (فرهنگ فارسی معین ). بوسه در عشقبازی . (ناظم الاطباء).
-
دیداربینی
لغتنامه دهخدا
دیداربینی . (حامص مرکب ) ملاقات . || عشقبازی . (آنندراج ).
-
مهانغة
لغتنامه دهخدا
مهانغة. [ م ُ ن َ غ َ ] (ع مص ) عشقبازی کردن با زن . (منتهی الارب ). عشقبازی کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مغازله . عشق باختن . (از اقرب الموارد).
-
معاشقه
لغتنامه دهخدا
معاشقه .[ م ُ ش َ ق َ / ش ِ ق ِ ] (از ع ، اِمص ) عشقبازی با هم . (ناظم الاطباء). عشقبازی کردن . تصابی . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ قبل و ذیل آن شود.
-
عشق بازی
لغتنامه دهخدا
عشق بازی . [ ع ِ ] (حامص مرکب ) عمل عشقباز. عاشقی . غَزَل . (منتهی الارب ). عشق ورزی . معاشقه . مغازله . تصابی . مهرورزی : عشقبازی کن و سیکی خور و برخند بر آن که تو را گوید سیکی مخور و عشق مباز. فرخی .دل دوش هزار چاره سازی میکردبا وعده ٔ دوست عشق باز...
-
معاشقه داشتن
لغتنامه دهخدا
معاشقه داشتن .[ م ُ ش َ ق َ / ش ِ ق ِ ت َ ] (مص مرکب ) عشقبازی کردن .
-
تیوا
لغتنامه دهخدا
تیوا. [ت َ ] (اِ) عشقبازی و ناز و کرشمه . (ناظم الاطباء).
-
نظری
لغتنامه دهخدا
نظری . [ ن َ را / ن َظْ ظَ را ] (ع اِ) بنونظری ؛ نگرندگان به سوی زنان و عشقبازی کنندگان با آنها. (ناظم الاطباء).
-
تاریخ نویس
لغتنامه دهخدا
تاریخ نویس . [ ن ِ ] (نف مرکب ) نویسنده ٔ تاریخ . مورخ : تاریخ نویس عشقبازی گوید ز نوشته های تازی .نظامی .
-
معاشقه کردن
لغتنامه دهخدا
معاشقه کردن . [ م ُ ش َ ق َ / ش ِ ق ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عشقبازی کردن . عشق ورزیدن با یکدیگر. و رجوع به معاشقه شود.
-
مغازلة
لغتنامه دهخدا
مغازلة. [ م ُ زَ ل َ ] (ع مص ) با دوست بازی کردن . (المصادرزوزنی ). سخن گفتن با زنان و عشقبازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): غازلت المراءة مغازلة و غازلتنی ؛ عشقبازی کردم با آن زن و سخن گفتم با وی و او مرا عشقبازی کرد و سخن گفت ...
-
معاشقت
لغتنامه دهخدا
معاشقت . [ م ُ ش َ / ش ِ ق َ ] (از ع ، اِمص ) عشقبازی کردن : غایت نادانی است ... معاشقت زنان به درشتخویی . (کلیله و دمنه ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
بنونظری
لغتنامه دهخدا
بنونظری . [ ب َ ن َ ظَ را ] (ع اِ مرکب ) نگرندگان بسوی زنان و عشقبازی کنندگان با آنها. (منتهی الارب ). مردانی که به زنان نگاه میکنند. (المرصع). نظربازان .