کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عشایر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جابارقة
لغتنامه دهخدا
جابارقة. [ ] (اِخ ) نام عشیره ای از عشایر کرد. (تاریخ کرد ص 115).
-
محیسن
لغتنامه دهخدا
محیسن . [ م ُ ح َ س ِ ] (اِخ ) یکی از طوایف بنی کعب خوزستان است و منشعب به عشایر مختلفه هستند و عشایر اصلی آن از این قرارند: اهل عرایض ، ابوفرهان ، ابوعانم ، مجدم ، خنافره . جذبه . بعضی ازاین عشایر در جزیرة الخضر از گسبه تا آخر نخلستانهای خرمشهر متوق...
-
جابارقیه
لغتنامه دهخدا
جابارقیه . [ ] (اِخ ) نام عشیره ای از عشایر کرد که در اطراف جبال مقیمند. (تاریخ کرد ص 111).
-
بختی
لغتنامه دهخدا
بختی . [ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از عشایر کرد. بنا بروایت شرفنامه ، کیش یزیدی در میان بسی از طوایف کرد، از آن جمله قسمتی از عشایر بختی و محمودی و دنبلی انتشار داد. (از کرد و پیوستگی نژادی او ص 131).
-
هزاره
لغتنامه دهخدا
هزاره . [هَِ / هََ رَ ] (اِخ ) قومی از افاغنه . (آنندراج ). طایفه ای از عشایر شیعی مذهب . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
ابوالغنی
لغتنامه دهخدا
ابوالغنی . [ اَ بُل ْ ؟ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ عرب جباره از عشایر خمسه ٔ فارس .
-
تموریخ
لغتنامه دهخدا
تموریخ . [ ت َ ] (اِخ ) طمورایه از عشایر بسیارکهن ایران و مرکز آنها در الک بوده است و رجوع به کتاب کرد رشید یاسمی ص 97 شود.
-
ربیع
لغتنامه دهخدا
ربیع. [ رَ ] (اِخ ) از عشایر شرقی اردن واقع در لواء واسط. (از معجم قبایل العرب ج 3).
-
شتیان
لغتنامه دهخدا
شتیان . [ ] (اِخ ) فرقه ای است از صعوب یکی از عشایر کرک . (از معجم قبایل العرب ج 2 ص 581).
-
کادیشیان
لغتنامه دهخدا
کادیشیان . (اِخ ) از عشایر کوه نشین در ایران . (ایران در زمان ساسانیان ، صص 372-376) و رجوع بکادش شود.
-
عمارین
لغتنامه دهخدا
عمارین . [ ] (اِخ ) نام فرقه ای از هِلسة که یکی از عشایر کرک است . (از معجم قبائل العرب از تاریخ شرقی الاردن تألیف بیک ص 352).
-
عمران
لغتنامه دهخدا
عمران . [ ] (اِخ ) نام یکی از عشایر یمن است که در شمال حدیده سکونت دارند. (از معجم قبائل العرب ج 2).
-
مادنجان
لغتنامه دهخدا
مادنجان . [ ] (اِخ ) یکی از عشایر کرد که در اطراف جبال مقیم اند. و رجوع به تاریخ کرد ص 111 و 169 شود.
-
مزدیکان
لغتنامه دهخدا
مزدیکان . [ م َ ] (اِخ ) یکی از عشایر کرد که در اطراف جبال ساکنند. (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشید یاسمی ص 111).
-
خالیه
لغتنامه دهخدا
خالیه . [ ی َ ] (اِخ ) نام طایفه ای از عشایر کرد که در اطراف جبال مقیمند و از نسل مضربن نزار هستند. (از تاریخ کرد رشید یاسمی ص 111).