کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عسمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عسمة
لغتنامه دهخدا
عسمة. [ ع َ س َ م َ ] (ع اِ) ریزه ٔ نان خشک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عسمة
لغتنامه دهخدا
عسمة. [ ع َ م َ ] (ع اِ) یک خوردنی ، هرچه باشد. (منتهی الارب ). أکلة. (اقرب الموارد): ماذاق الا عسمة؛ نچشید مگر یک خوردنی را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || پاره ٔ نان خشک . (منتهی الارب ). ج ، عَسْم ، و عُسوم . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
عصمت
لغتنامه دهخدا
عصمت . [ ع ِ م َ ] (اِخ ) (خواجه ...) نام او خواجه عصمةاﷲ بخاری ، مشهور به خواجه عصمت است . وی شاعری ایرانی بود و در عهد تیموری میزیست . در نظم اشعار پیرو امیرخسرو دهلوی بود و مضامین و معانی او را عیناً در اشعار خود نقل میکرد. یکی از فاضلان درباره ٔ ...
-
عصمت
لغتنامه دهخدا
عصمت . [ ع ِ م َ ] (ع اِمص ) عصمة. پاکدامنی و نبناد و ناآلودگی به گناه . (ناظم الاطباء). نگاهداری نفس از گناه . (فرهنگ فارسی معین ). بازداشتن خود را از گناه ، و به اصطلاح اطلاق این لفظ بر پاکی است که از ابتدای وجود تا انتهای عمر گناه کبیره خصوصاً زنا...
-
عصمة
لغتنامه دهخدا
عصمة. [ ع ِ ص َ م َ ] (ع اِ) ج ِ عِصمة. (اقرب الموارد). جج ِ عِصْمة و عُصْمة. (منتهی الارب ). رجوع به عصمة شود.
-
عصمة
لغتنامه دهخدا
عصمة. [ ع ِ م َ ] (اِخ ) ابن جشم بن معاویه ٔ هوازنی عدنانی . جدّی است جاهلی ، و فرزندان او بطنی از جشم را تشکیل می دهند. ابوالاحوص عوف بن مالک تابعی از نسل او بوده است . (از الاعلام زرکلی از نهایة الارب و السبائک و جمهرةالانساب ).
-
عصمة
لغتنامه دهخدا
عصمة. [ ع ِ م َ ] (اِخ ) ابن حدرةبن قیس یربوعی تمیمی . شاعر و سوارکار عهد جاهلیت . بنی عبس ،پسرعم او را بقتل رساندند و او نذر کرد که تا هفتادتن از آنان را بقتل نرساند لب به خمر و گوشت نزند، و چون به نذر خود وفا کرد رجزی سرود که المرزبانی آن را ذکر کر...
-
عصمة
لغتنامه دهخدا
عصمة. [ ع ِ م َ ] (اِخ ) ابن حی بن السیدبن مالک ضبی . از شاعران جاهلیت . وی ارقم بن جون را بقتل رسانده است و درباره ٔ او شعری دارد. (از الاعلام زرکلی از المرزبانی ).
-
عصمة
لغتنامه دهخدا
عصمة. [ ع ِ م َ ] (اِخ ) دختر محمدبن رشیدالدین دختر شمس ابرقوهی . از زنان محدث بود. و در رجب سال 711 هَ .ق . متولد شد و عمری طولانی کرد. طاووسی بعضی کتب حدیث را نزد او فراگرفته است . (از اعلام النساء از الضوء اللامع سخاوی ).
-
عصمة
لغتنامه دهخدا
عصمة. [ ع ِ م َ ] (اِخ ) مکنی به ابوحکیمة و مشهوربه عصمة البصری . محدث است . رجوع به ابوحکیمة شود.
-
عصمة
لغتنامه دهخدا
عصمة. [ ع ِ م َ ] (اِخ ) مکنی به ابوعاصم . تابعی است . رجوع به ابوعاصم شود.
-
عصمة
لغتنامه دهخدا
عصمة. [ ع ِ م َ ] (ع اِ) گردن بند و حمیل . (منتهی الارب ). قلاده و گردن بند و حمایل . (ناظم الاطباء). قلاده . (اقرب الموارد). رسن . (دهار) (مهذب الاسماء). عُصمة. و رجوع به عُصمة شود. ج ِ، عِصَم ، أعصُم ، و عِصَمة ، أعصام . (اقرب الموارد) (منتهی الا...
-
عصمة
لغتنامه دهخدا
عصمة. [ ع ِ م َ ](ع مص ) بازداشتن و نگاه داشتن از گناه و جز آن . (ازمنتهی الارب ). نگاه داشتن . (دهار) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن جرجانی ). منع. (تاج المصادر بیهقی ).
-
عصمة
لغتنامه دهخدا
عصمة. [ ع ُ م َ ] (ع اِمص ) سپیدی بازوی آهو و مانند آن ، و سپیدشدگی دست و پای آهو و بز کوهی . (منتهی الارب ). اسم مصدر است از صفت اعصم . (از اقرب الموارد). رجوع به اعصم شود. || (اِ) قلاده . (اقرب الموارد). عِصمة. رجوع به عصمة شود. || حمیل و حلقه ای ک...