کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عسلوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عسلوج
لغتنامه دهخدا
عسلوج . [ ع ُ ] (ع اِ) آنچه نرم و سبز باشد از شاخه های درخت و رَز و آنچه ابتدا روئیده باشد، و گویند آن گیاهی است بر ساحل رودها که از شدت نرمی خمیده گردد. (از اقرب الموارد). گویند: مات العسلوج ؛ یعنی شاخه خشک شد. (از اقرب الموارد). عُسلُج . عِسلاج . ج...
-
جستوجو در متن
-
عسالج
لغتنامه دهخدا
عسالج . [ ع َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ عُسلُج و عِسلاج و عُسلوج . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عُسْلُج و عِسلاج و عُسلوج شود.
-
عسلوجة
لغتنامه دهخدا
عسلوجة. [ ع ُ ج َ ] (ع ص ) جاریة عسلوجةالنبات ؛ دوشیزه ٔ نرم و نازک اندام . (منتهی الارب ). جاریة عسلوجة النبات و القوام ؛ دختری نرم و ناعم . (از اقرب الموارد). || (اِ) شاخ نرم و سبز و آنچه نخستین برآید. (منتهی الارب ). عُسلوج . عُسلُج . رجوع به عسلج...
-
عسالیج
لغتنامه دهخدا
عسالیج . [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عُسلوج و عُسلُج و عِسلاج . (اقرب الموارد). شاخه های تازه روئیده ٔاشجار است که هنوز مستحکم نشده باشد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بمعنی قضبان دقاق یعنی شاخه ها و بیخهای درخت کرم و کدو و خیار و امثال اینها که بر درخت و غیر آن پیچد...
-
لف الکرم
لغتنامه دهخدا
لف الکرم . [ ل ِف ْ فُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) عسلوج رز. و قیل : هو شی ٔ ملفوف علی الکرم من نفسه . عسالج الکرم خوانند (و در کرم گفته شد) و آن را به شیرازی استخوانک خوانند. (اختیارات بدیعی ). خیوطی است که از تاک میروید. (فهرست مخزن الادویه ).
-
شولان
لغتنامه دهخدا
شولان . [ ش َ / شُو ] (اِ) کمند و آن ریسمانی است بلند. (برهان ) (جهانگیری ). تبدیل سولان بمعنی کمند ونردبان است . (انجمن آرا) (آنندراج ). جهانگیری ظاهراً بار نخست این صورت را اختراع کرده و بدان معنی کمند داده و از بیت ذیل به غلط افتاده است : از این چ...
-
عسلج
لغتنامه دهخدا
عسلج . [ ع ُ ل ُ ] (ع ص ) قَوام عسلج ؛ قد نازک و نرم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شباب عسلج ؛ جوان تمام و کامل . (از اقرب الموارد). || (اِ) شاخ نرم و خمیده و سبز و آنچه نخستین برآید. (منتهی الارب ). آنچه نرم و سبز باشد از شاخه های درخت و رَ...
-
صقلغ
لغتنامه دهخدا
صقلغ. [ ] (اِخ ) (فروریختن چشمه ) شهرهائی است که در طرف جنوبی یهودا واقع است (صحیفه ٔ یوشع 15:31) که بعد از چندی به شمعون داده شد. (صحیفه ٔ یوشع 19:5). از آن پس چندی فلسطینیان آن را متصرف شده بعد از آن اخیش شهریار جت آن را به داود داد و از آن وقت ببع...