کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عسقلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عسقلان
لغتنامه دهخدا
عسقلان . [ ع َ ق َ ] (اِخ ) از لغات دخیل است . (از المعرب ). شهری است از شام بر کران دریای روم ، و اندر وی مسلمانانند. شهری است با نعمت بسیار و کشت و برز بسیار و خواسته های بسیار. (حدودالعالم ). شهری است بزرگ بر کنار دجله ٔ شام و روم ، وسوری استوار د...
-
عسقلان
لغتنامه دهخدا
عسقلان . [ ع َ ق َ ] (اِخ ) دهی است به بلخ ، یا محله ای است . (منتهی الارب ). قریه ای است از قرای بلخ ، یا محله ای است از محله های آنجا. (از معجم البلدان ). نام محله ای است از محله های بلخ ، و آنکه آن را از قرای آنجا دانسته است خطا است . (از اللباب ف...
-
عسقلان
لغتنامه دهخدا
عسقلان . [ ع َ ق َ ] (ع اِ) عسقلان الرأس ؛ قسمت اعلی و بالای سر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
فربیا
لغتنامه دهخدا
فربیا. [ ف َ ] (اِخ ) از قرای عسقلان است . (از معجم البلدان ). رجوع به عسقلان شود.
-
عروس الشام
لغتنامه دهخدا
عروس الشام . [ ع َ سُش ْ شا ] (اِخ ) لقب شهر عسقلان است . (از منتهی الارب ). رجوع به عسقلان شود.
-
عسقلانی
لغتنامه دهخدا
عسقلانی . [ ع َ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به عسقلان ، که آن شهری است در ساحل شام از فلسطین . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به عسقلان شود. || منسوب به عسقلان بلخ که آن ناحیه و محله ای است از بلخ ، و سمعانی گوید من بدانجا رفتم و نزد جماعتی حدیث آمو...
-
سنجابة
لغتنامه دهخدا
سنجابة. [ س َ / س ِ ب َ ] (اِخ ) نام قریه ای نزدیک عسقلان . (از معجم البلدان ).
-
جرحة
لغتنامه دهخدا
جرحة. [ ج َ ح َ ] (اِخ ) از دیه های عسقلان است بشام . (از معجم البلدان ).
-
سجلین
لغتنامه دهخدا
سجلین . [ س ِ ج ِل ْ ل َ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء عسقلان از اعمال فلسطین . (الانساب سمعانی ).
-
سحلین
لغتنامه دهخدا
سحلین . [ س ِ ] (اِخ ) سمعانی این کلمه را به صورت سِجِلّین آورده . و دیگری گوید سجلین قریه ای است از قراء عسقلان . (معجم البلدان ). رجوع به سجلین شود.
-
عجس
لغتنامه دهخدا
عجس . [ ع َج ْ ج َ ] (اِخ ) دهی است به مغرب . سمعانی گوید: دهی است از دهات عسقلان که عسقلانی بدان منسوب است . (معجم البلدان ).
-
مأزمان
لغتنامه دهخدا
مأزمان . [ م َءْ زِ ] (اِخ ) قریه ای به یک فرسنگی عسقلان . (از معجم البلدان ). و رجوع به همین مأخذ شود.
-
ابوغسان
لغتنامه دهخدا
ابوغسان . [ اَ غ َس ْ سا ] (اِخ ) محمدبن مطرف المدینی نزیل عسقلان . از روات حدیث است .
-
حبلة
لغتنامه دهخدا
حبلة. [ ح ُ ل َ ] (اِخ ) قریه ای از قرای عسقلان که حاتم بن سنان حبلی بدان منسوب است . (معجم البلدان ).