کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عسران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عسران
لغتنامه دهخدا
عسران . [ ع َ س َ ] (ع مص ) دم برداشتن شتر ماده در دویدن . (از منتهی الارب ). دنبال برداشتن شتر. (تاج المصادر بیهقی )(از اقرب الموارد). عَسر. و رجوع به عَسْر شود. || از سوی چپ آمدن . (از منتهی الارب ). عَسر. ورجوع به عَسْر شود. || سخت شدن زادن بر زن ...
-
عسران
لغتنامه دهخدا
عسران . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَسراء. (اقرب الموارد). رجوع به عسراء (ع ص ) شود.
-
واژههای همآوا
-
عثران
لغتنامه دهخدا
عثران . [ ع ِ ] (اِخ ) نام موضعی است . (معجم البلدان ).
-
عصران
لغتنامه دهخدا
عصران . [ ع َ ] (ع اِ) مثنای عصر (در حالت رفعی ). رجوع به عصر شود. || شب و روز. (منتهی الارب ). لیل و نهار. (اقرب الموارد). || بامداد و شبانگاه . (منتهی الارب ).غداة و عَشی ّ. (اقرب الموارد). || نماز ظهر و عصر. (ناظم الاطباء). نماز فجر و نماز عصر، که...
-
اسران
لغتنامه دهخدا
اسران . [ اَ ] (اِ) در کتاب الفاظ الادویة آمده : «اسران بضم اول و سکون ثانی و نون ؛ دوغ » و در آنندراج آمده : «اسران بالفتح ع (عربی )؛ مایهای شیر». و ظاهراًاصل کلمه اَیران بفتح همزه و ترکی است بمعنی دوغ .
-
اسران
لغتنامه دهخدا
اسران . [ اُ رُ اِ ] (اِخ ) شهری در بین النهرین بزمان سلوکیه و اشکانیه . این شهر ابتدا به انطاکیه کالی ره موسوم بود و عنوان نیم بربری را بدو داده بودند و بعدها اِدِس (اورفا) نامیده شد. (ایران باستان ص 88، 2087، 2088، 2113، 2328). رجوع به اسرهه شود.
-
اصران
لغتنامه دهخدا
اصران . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اِصْر. (قطر المحیط) (منتهی الارب ). رجوع به اِصْر و اَصْر و اُصْر شود. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
عسر
لغتنامه دهخدا
عسر. [ ع َ ] (ع مص ) وام خواستن از غریم به وقت تنگدستی او. (از منتهی الارب ). وام خواستن در حال تنگی دست . (المصادر زوزنی ). وام خواستن در وقت تنگدستی غریم . (تاج المصادر بیهقی ): عسر فلان الغریم ؛ فلان در وقت عسرت و تنگدستی خود از مدیون دین خود را خ...
-
عسراء
لغتنامه دهخدا
عسراء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعسر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زنی که با دست چپ کار کند.(ناظم الاطباء). ج ، عُسر، عُسران . (اقرب الموارد).- عسراء یَسَرة ؛ تأنیث أعسر یَسَر، و آن را عسراء یسراء نگویند. (از اقرب الموارد). زنی که با هر دو دست برابر...
-
اعسر
لغتنامه دهخدا
اعسر. [ اَ س َ ] (ع ص ) چپه دست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنکه با دست چپ کار کند. (از متن اللغة). کسی که با دست چپ کار کند. مؤنث : عَسْرا. ج ، عُسر، عُسران . (از اقرب الموارد). چپ ، (المصادر زوزنی ) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). چپ م...
-
دنبال
لغتنامه دهخدا
دنبال . [ دُم ْ ] (اِ مرکب ) (از: دنب ، به معنی ذنب + َال ، ادات نسبت ) ذنب . (دهار). دم و ذنب . (ناظم الاطباء). دم اعم از آنکه ازآن ِ پرنده باشد یا از حیوانات . (از غیاث ): دم ؛ دنبال اسب . دنبال شتر. (یادداشت مؤلف ). دنباله . (برهان ) (از انجمن آر...