کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عساکر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عساکر
لغتنامه دهخدا
عساکر. [ ع َ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ عَسکر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). لشکرها. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به عسکر شود.- عساکر منصوره ، عساکر نصرت مآثر ؛ سپاه فیروزمند و مظفر. (ناظم الاطباء).|| (اِخ ) از اعلام است . (از منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
ابن عساکر
لغتنامه دهخدا
ابن عساکر. [ اِ ن ُ ع َ ک ِ ] (اِخ ) ابوالقاسم علی بن حسن . مورخ و محدث و سیاح دمشقی . او به عراق و ایران سفر کرد و تا خراسان برفت و از علمای این ممالک مانند اصحاب برمکی و تنوخی و جوهری حدیث شنود و علوم و دانش های مختلف فراگرفت . او را تألیفاتی چند ...
-
ابن عساکر
لغتنامه دهخدا
ابن عساکر. [ اِ ن ُ ع َ ک ِ ] (اِخ ) ابوالیمن امین الدین عبدالصمدبن عبدالوهاب ، از نواده ٔ ابن عساکر ابوالقاسم علی بن حسن . او را تألیفاتی در فقه و حدیث بوده و منشآت بلیغه داشته است . مولد به 614 هَ .ق . و وفات 687 است .
-
ابن عساکر
لغتنامه دهخدا
ابن عساکر. [ اِ ن ُ ع َ ک ِ ] (اِخ ) ابومنصور عبدالرحمن بن محمد، برادرزاده ٔ ابن عساکر ابوالقاسم علی بن حسن . او نیز چون عم خویش از دانشمندان مشهور بوده و بچندین مدرسه در دمشق و بیت المقدس تدریس میکرده است . مولد به سال 550 هَ .ق . و وفات در 620 بوده...
-
ابن عساکر
لغتنامه دهخدا
ابن عساکر. [ اِ ن ُ ع َ ک ِ ] (اِخ ) قاسم بن علی بن حسن ، پسر ابن عساکر معروف صاحب تاریخ دمشق . از علما و ادبای عصر خویش . او را تألیفاتی است ازجمله : الجامعالمستقصی فی فضائل المسجدالاقصی . مولد او به سال 527 هَ .ق . و وفات در سنه ٔ 600 بوده است .
-
جستوجو در متن
-
عبدالرحمان
لغتنامه دهخدا
عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن معروف به ابن عساکر. رجوع به ابن عساکر ابومنصور عبدالرحمان شود.
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ابن عساکر. رجوع به ابن عساکر ابوالیمن امین الدین شود.
-
ابوالیمن
لغتنامه دهخدا
ابوالیمن . [ اَ بُل ْ ی ُ ] (اِخ ) ابن عساکر دمشقی . احمدبن هبةاﷲ و بعضی کنیت او را ابوالفضل گفته اند. رجوع به ابن عساکر ابوالیمن ... شود.
-
بطائحی
لغتنامه دهخدا
بطائحی . [ ب َ ءِ ] (اِخ ) بطایحی . علی بن عساکر. رجوع به بطائحی ، ابن عساکر شود.
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ](اِخ ) علی بن حسن مورخ معروف به ابن عساکر. رجوع به علی بن حسن و رجوع به ابن عساکر ابوالقاسم .... شود.
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن عساکر. رجوع به ابن عساکر ابوالقاسم و رجوع به علی بن حسن بن هبةاﷲ... شود.
-
رب الجنود
لغتنامه دهخدا
رب الجنود. [ رَب ْ بُل ْ ج ُ ] (ع اِ مرکب ) پیشوای عساکر روحانی آسمان و سردار عساکر زمین . (قاموس کتاب مقدس ).
-
بطایحی
لغتنامه دهخدا
بطایحی . [ ب َ ی ِ ] (اِخ ) علی بن عساکر. رجوع به ابن عساکر و ریحانة الادب ج 1 و اللباب فی تهذیب الانساب شود.