کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عزیزخان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عزیزخان
لغتنامه دهخدا
عزیزخان . [ ع َ ] (اِخ ) دهی از بخش گوران شهرستان شاه آباد. سکنه ٔ آن 160 تن . آب آن از رودخانه ٔ شاهمار. محصول آن غلات ، مختصری حبوب ، توتون ، صیفی و لبنیات است .نام اصلی این ده بان زلان است ولی بنام کدخدای محل عزیزخان مشهور است . (از فرهنگ جغرافیای...
-
عزیزخان
لغتنامه دهخدا
عزیزخان . [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان منگره ٔ بخش اندیمشک شهرستان دزفول . سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و انار و انجیر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
واژههای مشابه
-
چاه عزیزخان
لغتنامه دهخدا
چاه عزیزخان . [ ع َ ] (اِخ ) یکی از منازل عرض راه فراه است در خاک سیستان ، بسمت برج عالمدار که آن را شیرده هم مینامند در طرف شرقی دریاچه ٔ سیستان واقع است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 133).
-
جستوجو در متن
-
مشیرالسلطنه
لغتنامه دهخدا
مشیرالسلطنه . [ م ُ رُس ْ س َ طَ ن َ ] (اِخ ) میرزا احمدخان ، ملقب به منشی باشی و برادر میرزا محمودخان مازندرانی (مدیرالدوله ) بود. در سال 1275هَ . ق . منشی باشی عزیزخان مکری گردید و سپس منشی باشی ولیعهد (مظفرالدین میرزا) شد. سپس در سال 1297 هَ .ق . ...
-
سادات مرعشی
لغتنامه دهخدا
سادات مرعشی . [ ت ِ م َ ع َ ] (اِخ ) خاندانی است که از قرن هشتم تا دهم در مازندران حکومت کردند و فرمانروائی آنان با قیام قوام الدین علیه کیا افراسیاب بن چلاوی بسال 760 هَ . ق . آغاز و با عزل میر مرادبن میرزاخان که به دست امرای صفوی در اواخر قرن دهم و...
-
گوران
لغتنامه دهخدا
گوران . (اِخ ) یکی از بخشهای مهم شهرستان شاه آباد. این بخش در شمال باختری شهرستان و شمال بخش کرند واقع شده و مشخصات جغرافیایی آن به شرح زیر است :حدود: از طرف شمال به دهستانهای سنجابی ، ولدبیگی ، باباخانی ، از خاور به دهستانهای سنجابی ، باوندپور، حومه...
-
طاهره
لغتنامه دهخدا
طاهره . [ هَِ رَ ] (اِخ ) زرین تاج . عنوانی است که فرقه ٔ بابیه به زرین تاج داده اند چون میرزا علی محمد باب در نامه هائی که درباره ٔ وی مینوشته ، او راطاهرة... خطاب میکرده است ، چنانکه باب در پاسخ نامه ٔ یکی از بابیان درباره ٔ زرین تاج مینویسد: «و ام...