کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عزیزة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عزیزة
لغتنامه دهخدا
عزیزة. [ ع َ زَ ] (اِخ ) دختر عثمان بن طرخان بن بزوان . محدث بود و دمیاطی در معجم خود از او نام برده است . (از اعلام النساء از تاج العروس ).
-
عزیزة
لغتنامه دهخدا
عزیزة. [ ع َ زَ ] (اِخ ) دختر علی ، مکنی به ام ایمن . زوجه ٔ ابوعلی رودباری و زنی عابد بود. رجوع به صفةالصفوة ج 4 ص 301 و اعلام النساء شود.
-
عزیزة
لغتنامه دهخدا
عزیزة. [ ع َ زَ ] (اِخ ) دختر علی بن یحیی بن علی بن طراح . زنی محدث بود. از جد خود نقل حدیث کرده است . علی بن احمد مقدسی اجازتی را از وی روایت کرده است . عزیزه بسال 600 هَ .ق . درگذشت . (از اعلام النساء از تاج العروس و المشتبه ذهبی ).
-
عزیزة
لغتنامه دهخدا
عزیزة. [ ع َ زَ ] (اِخ ) دختر قاسم بن قطلوبغای حنفی . از زنان فاضل عصر خود بشمار می رفت . و حدیث را از جده ٔ همسرش ام هانی هورینیه و غیره آموخته است . (از اعلام النساء از الضوء اللامع سخاوی ).
-
عزیزة
لغتنامه دهخدا
عزیزة. [ ع َ زَ ] (اِخ ) دختر محمد شرف الدین بن محمدبن ابی بکر قدسی قاهری . وی زنی محدث بود و نام اصلی او هاجر و کنیه اش ام فضل است ، و در سالهای آخر عمر معتمدترین شخص عصر خود در حدیث گشته بود و بسیاری از محدثان از جمله سخاوی و ابن فهد از وی حدیث نقل...
-
عزیزة
لغتنامه دهخدا
عزیزة. [ ع َ زَ ] (اِخ )دختر احمدبن محمدبن عثمان دای . از شاهزاده های نیمه ٔ قرن یازدهم هجری در تونس است . درباره ٔ اقدامات خیرخواهانه ٔ او بنفع مردم اخبار بسیاری نقل کرده اند که تفصیل آن در اعلام النساء مذکور است . وی بسال 1080 هَ .ق . درگذشت . (از ...
-
عزیزة
لغتنامه دهخدا
عزیزة. [ ع َ زَ ] (ع ص ) مؤنث عزیز. (از اقرب الموارد). رجوع به عزیز شود. || (اِ) عقاب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
عزیزة
لغتنامه دهخدا
عزیزة. [ ع َ زَ] (اِخ ) دختر مشرف . زنی محدث بود. حدیث را از عم خویش فراگرفته . در ذی قعده ٔ سال 619 هَ .ق . درگذشته است . (از اعلام النساء از المشتبه ذهبی و تاج العروس ).
-
عزیزة
لغتنامه دهخدا
عزیزة.[ ع َ زَ ] (اِخ ) دختر عبدالملک بن محمدبن عبدالرحمان قرشی هاشمی اندلسی . از زنان فاضل و صالح بشمار میرفت و بسال 546 هَ .ق . در مرسیه متولد شد و در قرطبة پرورش یافت و سالها در مصر بزیست و در 634 هَ .ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی از التکملة الوف...
-
جستوجو در متن
-
ظلفة
لغتنامه دهخدا
ظلفة. [ ظَ ف َ / ظَ ل ِ ف َ ] (ع اِ) نشانی است مرشتر را. || (ص ) ارض ظلفة (بالفتح و التحریک )؛ زمین درشت که اثر نگیرد. || امراءة ظلفةالنفس ؛ أی عزیزة عند نفسها. || (اِ) یکی از چهار چوب که بر پالان بر دو پهلوی شتر بندند و اطراف زیرین آن به زمین رسد و...
-
اعتزاز
لغتنامه دهخدا
اعتزاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) عزیز شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). و با حرف «باء» متعدی شود، یقال : اعتز بفلان ؛ ای عد نفسه عزیزة به . (منتهی الارب ) : وآن قلم اندر بنانش گه معز و گه مذل دشمنان زو با...
-
اعز
لغتنامه دهخدا
اعز. [ اَ ع َزز ] (ع ص ) گرامی . ارجمند. (منتهی الارب ). عزیز و گرامی و ارجمند. کمیاب . (آنندراج ). گرامی . ارجمند. کمیاب . (ناظم الاطباء). عزیز و مکرّم . یقال : «رجل اعز و امراءة عزی ؛ ای عزیز و عزیزة». (از اقرب الموارد). رجوع به عزیز شود. || طویل ....
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبادبن قیس بن ثعلبة بکری . مکنی به ابی منذر و ابوبجیر. از حکیمان و دلیران و بزرگان و شاعران عرب است در جاهلیت . وی در جوانی امارت بنی ضبیعة داشت و جنگ معروف بسوس بزمان وی ببود. و او با چندقبیله از بکر، که یشکر و عجل و قیس از ...
-
عقاب
لغتنامه دهخدا
عقاب . [ ع ُ ] (ع اِ) مرغی است و عقاب تیزچنگال . (منتهی الارب ). مرغ شکاری سیاه . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). پرنده ای است از جوارح و چنگال داران که عرب آن را کاسر نامد. و گویند عقاب «سیّد» پرندگان است و نسر «عریف » آنها. عقاب را «خداریة» نیز نامن...