کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عزم و حزم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عزم آمدن
لغتنامه دهخدا
عزم آمدن . [ ع َ م َ دَ ] (مص مرکب ) عزم حاصل شدن : چو عزم آمد آن گوهر پاک را.؟ (از آنندراج ).
-
عزم آوردن
لغتنامه دهخدا
عزم آوردن . [ ع َ وَ دَ ] (مص مرکب ) تصمیم گرفتن . اراده کردن : بر آنم میاور که عزم آورم به هم پنجه ای با تو رزم آورم .نظامی .کجا عزم راه آورد راهجوی نراند چو آشفتگان پوی پوی .نظامی .
-
عزم افتادن
لغتنامه دهخدا
عزم افتادن . [ ع َ اُ دَ ] (مص مرکب ) عزم فتادن . عازم شدن . قصد کردن : نه پایه قدر او ز نهم آسمان گذشت هرگاه عزم او بسوی آسمان فتاد.علی خراسانی (از آنندراج ).
-
عزم داشتن
لغتنامه دهخدا
عزم داشتن . [ ع َ ت َ ] (مص مرکب ) قصد داشتن . تصمیم داشتن . بر آن بودن : درویش دید که شاهزاده بجانب او عزم آمدن دارد. (گلستان ).عزم دارم کز دلت بیرون کنم وَاندرون جان بسازم مسکنت . سعدی .گر این خیال محقق شدی به بیداری که روی عزم همایون ازین طرف داری...
-
سست عزم
لغتنامه دهخدا
سست عزم . [ س ُ ع َ ] (ص مرکب ) بی اراده . سست اراده . بی تصمیم : مردان عنان بدست توکل نداده اندتو سست عزم در گرو استخاره ای .صائب .
-
جستوجو در متن
-
حزم
لغتنامه دهخدا
حزم . [ ح َ ] (ع اِمص ) استوارکاری . (زمخشری ).هشیاری . (تاریخ بیهقی ). استواری و هوشیاری در کار. هشیار شدن مرد در کار. حَزامَت . حُزومَت . استواری و هشیاری . (منتهی الارب ). آگاهی در کار. دور اندیشیدن . عاقبت نگریستن . احتیاط. هشیاری و بیداری . دورا...
-
تفرقت
لغتنامه دهخدا
تفرقت . [ ت َ رِ ق َ ] (ع مص ) تفرفة. تفرقه : هیچ صاحب حزم صافی عزم به تفرقت ارواح و تجزیت ابدال و اشباح راضی نشود. (سندبادنامه ص 324). رجوع به تفرقة و تفرقه شود.
-
تجزیت
لغتنامه دهخدا
تجزیت . [ ت َ ی َ ] (ع مص ) تجزیه : هیچ صاحب حزم و صافی عزم ، بتفرقت ارواح و تجزیت ابدان و اشباح راضی نشود و با خصم جان بجان بکوشد. (سندبادنامه چ احمد آتش ص 324). رجوع به تجزیه شود.
-
سامح
لغتنامه دهخدا
سامح . [ م ِ ] (ع ص ) بخشنده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). سخی . (ناظم الاطباء) : گه حزم ثابت گه عزم جاعل گه بزم سامح گه رزم غالب . حسن متکلم .|| متواضع. || شریف و پاک نژاد. (ناظم الاطباء).
-
غایت قصوی
لغتنامه دهخدا
غایت قصوی . [ ی َ ت ِ ق ُص ْ وا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غایةالقصوی . کمال مطلوب . منتهی : خداوندی که عزم و حزم و خشم او و خشنودی رسیده بینی این هر یک به حدّ غایةالقصوی . منوچهری .ازعمر بگیر اطول الاعماروز کام بیاب غایةالقصوی .جمال الدین عبدالرزاق .
-
هابط
لغتنامه دهخدا
هابط. [ ب ِ ] (ع ص ) فرودآورنده . نازل شونده . فرودآینده . (ازمنتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). فرودآینده و هبوطکننده . (فرهنگ نظام ). آنکه فرود می آید. به زیرشونده . نازل . به زیرآینده . || (اصطلاح نجوم ) رجوع به هبوط ...
-
جزم
لغتنامه دهخدا
جزم . [ ج َ ] (از ع ، ص ) استوار و محکم و قطع و یقین . (ناظم الاطباء). یقین .(غیاث اللغات ). دل نهادن بر. نیت درست کردن بر. (یادداشت مؤلف ) : هرچه وی گوید همچنان است که از لفظ ما رود که آنچه گفتنی است در چند مجلس با ماگفته است و جوابها جزم شنیده . (...
-
زودرو
لغتنامه دهخدا
زودرو. [ رَ / رُو ] (نف مرکب ) مرادف تیزرو. (آنندراج ). زودرونده . تندرو. سریعالحرکه . (فرهنگ فارسی معین ). سریعالحرکه و شتابان و بادپا. (ناظم الاطباء). سبک رو. تندرو. تیزرو. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ستاره اندر مستقیمی زودرو باشد. (التفهیم بیرونی ...
-
نفاذ
لغتنامه دهخدا
نفاذ. [ ن َ ] (ع اِمص ) روائی . جریان . درگذرندگی . نفوذ. تأثیر : ز رای اوست نفاذی که در قضا باشدز وهم اوست مضائی که این قدر دارد. مسعودسعد.از کفش بر مثال های نفاذعز توقیع و حسن عنوان باد. مسعودسعد.به حل و عقد و بد و نیک عزم و حزم تراچو کوه باد ثبات...