کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عزبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عزبی
لغتنامه دهخدا
عزبی . [ ع َ زَ ] (حامص ) عزب بودن و مجرد بودن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای همآوا
-
عذبی
لغتنامه دهخدا
عذبی . [ ع َ ذَ بی ی ] (ع ص ) مرد کریم الخلق . (قطرالمحیط) (اقرب الموارد) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || کسی که بی عیب باشد. (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد).
-
ازبی
لغتنامه دهخدا
ازبی . [ اُ بی ی ] (ع اِمص ، اِ) شتابزدگی . رفتار بشتاب . || چستی . || شادمانی . خرمی . || سبکی . || رفتار مختلف . || شر. بدی . || کاری بزرگ . (منتهی الارب ). ج ، اَزابی .
-
اظبی
لغتنامه دهخدا
اظبی . [ اَ ] (ع اِ) اَظْب . ج ِ ظبی و ظُبَة. (ناظم الاطباء). آهوان . (مؤید الفضلاء). و رجوع به ظبی و ظبة و اَظْب شود.
-
جستوجو در متن
-
ام الصبیان
لغتنامه دهخدا
ام الصبیان . [ اُم ْ مُص ْ ص ِ ] (ع اِ مرکب ) کح بچگان ، و گویند بادی است که عارض کودکان شود و موجب غشی گردد و آن نزد اطباء صرع صفراوی است . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). اختلاج و تشنجی که عارض کودکان شود. (ناظم الاطباء). صرع اطفال . (ناظم الاطباء...
-
عزب خانه
لغتنامه دهخدا
عزب خانه . [ ع َزَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که مردان مجرد گرد آیند و با زنان بطور مشروع یا نامشروع مباشرت کنند. (فرهنگ فارسی معین ). خانه ٔ نهانی که جوانان زن ناکرده دارند عیش های نهانی را. خلوت خانه ٔ پسران مجرد. خانه ٔ بی اغیار عزبی را. (یادداشت...
-
دمر
لغتنامه دهخدا
دمر. [ دَ م َ ] (ص ، ق ) در اصطلاح عامیانه ، منکب . نگون . به روی خفته . به روی افتاده . دمرو. خلاف ِ سِتان . مقابل طاق باز. این کلمه هرچند در کتاب نیامده است ولی لفظی درست و قدیم است . (یادداشت مؤلف ). بر روی خوابیده که در تازی منکوس گویند. (آنندرا...
-
عزب
لغتنامه دهخدا
عزب .[ ع َ زَ ] (ع ص ) مرد بی زن ، و آن به سبب انفراد و تنهایی اوست . و زن بی شوی . (از منتهی الارب ). آنکه او راخانواده و اهل نباشد، از مردان و از زنان . و گویند عزب ، مرد بی خانواده و اهل است و عزبة زن بی شوی . (ازاقرب الموارد). جمع آن در مذکر عُزّ...
-
نظام الدین قاری
لغتنامه دهخدا
نظام الدین قاری . [ ن ِ مُدْ دی ن ِ ] (اِخ )محمود یزدی ملقب به نظام الدین و مشهور به شاعر البسه . از شاعران قرن نهم است . وی به تقلید ابواسحاق معروف به بسحاق اطعمه (که توصیف طعامها را موضوع شاعری کرده بود) توصیف انواع جامه ها را موضوع شعر خویش قرار د...
-
سودن
لغتنامه دهخدا
سودن . [ دَ ] (مص ) هندی باستان ریشه ٔ «چا» (تیز کردن )، کردی «سوئین » و «سون » (ساییدن ، تیز کردن )، پهلوی «سوتن » . ساییدن . کوبیدن . صلایه کردن . فروکردن . ریز کردن . سفتن . سوراخ کردن . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سائیدن و ریزه کردن . (آنندر...
-
دخت
لغتنامه دهخدا
دخت . [ دُ ] (اِ) مخفف دختر. (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (لغت محلی شوشتر). دختر. (از آنندراج ). فرزند ماده . (یادداشت مؤلف ). بنت . سلیلة. (منتهی الارب ) : همچنان سرمه که دخت خوبروی هم بسان گرد بردارد ز اوی گرچه هر روز اندکی برداردش بافدم رو...