کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عریض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عرضان
لغتنامه دهخدا
عرضان . [ ع ِ / ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَریض . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عریض شود.
-
سلطحة
لغتنامه دهخدا
سلطحة. [ س َ طَ ح َ ] (ع ص ) عریض و پهناور. جاریة سلطحة؛ دختر عریض و پهناور. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
سلاطح
لغتنامه دهخدا
سلاطح . [ س ُ طِ ] (ع ص ) پهناور. (آنندراج ). عریض . (اقرب الموارد). پهن و عریض و فراخ . (ناظم الاطباء).
-
وأن
لغتنامه دهخدا
وأن . [ وَءْن ْ ] (ع ص ) پهن . عریض . (از منتهی الارب ). هر چیز عریض . (از اقرب الموارد). || مرد پهن تن . (منتهی الارب ). رجل عریض . و هی وأنة. (اقرب الموارد).
-
بانات
لغتنامه دهخدا
بانات . (هندی ، اِ) پارچه ٔ عریض . (ناظم الاطباء).
-
عریضی
لغتنامه دهخدا
عریضی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عریض . رجوع به عریض شود. || (حامص ) پهنائی و پهناوری . (ناظم الاطباء). || وسعت و گشادگی . (ناظم الاطباء).
-
عریقطة
لغتنامه دهخدا
عریقطة. [ ع ُ رَ ق ِ طَ ] (ع اِ) جانورکی است عریض و جنبنده مانا به گوه گردان . (منتهی الارب ). جانورکی پهن و جنبنده مانا به جعل . (ناظم الاطباء). دابه ای است عریض شبیه به جعل .(مخزن الادویة). جانورکی است پهن و عریض چون جعل . (از اقرب الموارد). عریقطا...
-
علبط
لغتنامه دهخدا
علبط. [ ع ُ ب ِ ] (ع ص ) عریض و پهن . (از اقرب الموارد).
-
ابومنبوذ
لغتنامه دهخدا
ابومنبوذ. [ اَ مَم ْ ] (اِخ ) قیس بن عریض . محدث است .
-
بخیچ
لغتنامه دهخدا
بخیچ . [ ب َ ] (ص ) پاسپر شده و فراخ و عریض . || (اِ) زاج . (ناظم الاطباء).
-
پرور
لغتنامه دهخدا
پرور. [ پ ُرْ وَ ] (ص مرکب ) عریض . بسیارعرض . پرعرض . پرپهنا.
-
پهن ساز
لغتنامه دهخدا
پهن ساز. [ پ َ ] (نف مرکب ) که پهن کند. که عریض سازد. که با پهنا نماید و عریض جلوه دهد : به پهنی شدی [آیینه ] چهره را پهن سازدرازیش کردی جبین دراز.نظامی .
-
فرطحة
لغتنامه دهخدا
فرطحة. [ ف َ طَ ح َ ](ع مص ) پهن گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). عریض گردانیدن چیزی . (اقرب الموارد). رجوع به فلطحة شود.
-
طلافح
لغتنامه دهخدا
طلافح . [ طَ ف ِ ] (ع ص ، اِ) چیزهای پهن و عریض . کأنّه جمع طلفح . (منتهی الارب ).
-
هجنف
لغتنامه دهخدا
هجنف . [ هََ ج َن ْ ن َ ] (ع ص ) دراز و پهن . (منتهی الارب ). طویل عریض . ج ، هجانیف . (اقرب الموارد).