کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عریش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عریش
لغتنامه دهخدا
عریش . [ ع َ ] (اِخ ) (الَ ...) شهری است که اولین عمل مصر از ناحیه ٔ شام بر ساحل دریای روم و در میان رمل و ریگستان بوده است . و در وجه تسمیه ٔ آن گویند آنگاه که برادران یوسف (ع ) بر اثر قحطسالی شام به مصر روی آوردند در این ناحیه از جانب مأموران یوسف...
-
عریش
لغتنامه دهخدا
عریش . [ ع َ ] (ع اِ) کزابه . (منتهی الارب ). کجاوه و چیزی شبیه به هودج . (ناظم الاطباء). مرکبی چون هودج که آن را ازبرای زنان سازند تا بر شترنشینند. (از اقرب الموارد). || وادیج رَز. (منتهی الارب ). آنچه برای درخت رز ساخته شود تا شاخه های آن را بر وی ...
-
واژههای همآوا
-
اریش
لغتنامه دهخدا
اریش . [ اَ ] (ص ) زیرک . هوشیار. (برهان ) (سروری ) (مؤید الفضلاء). عاقل . اریس . اَرِش . (برهان ). هوشمند. ذکی ّ.
-
اریش
لغتنامه دهخدا
اریش . [ اَ ی َ ] (ع ص ) مرد بسیارموی در هر دو گوش و روی . || سست . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
عرش
لغتنامه دهخدا
عرش . [ ع ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ عَرش . رجوع به عَرش شود. || ج عَریش . رجوع به عریش شود.
-
زوخانه
لغتنامه دهخدا
زوخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) در منتهی الارب این کلمه در ترجمه ٔ عریش آمده بدین سان : ... و زوخانه از چوب ویز ساخته ...رجوع به عریش شود. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
جفته کردن
لغتنامه دهخدا
جفته کردن . [ ج َ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عریش ساختن برای درخت انگور. سقف مانند و آسمانه ای از چوب بنا کردن تا شاخهای انگور و مانند آن بر وی شود و آن را عریش الکروم گویند. (یادداشت مؤلف ).
-
معترش
لغتنامه دهخدا
معترش . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) سوارشونده بر ستور. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتراش شود. || عریش سازنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). و رجوع به عریش و اعتراش شود.
-
قس
لغتنامه دهخدا
قس .[ ق َس س ] (اِخ ) موضعی است میان عریش و قرماء از بلادمصر، و جامه ٔ قسّی بدان منسوب است . (منتهی الارب ).
-
اعراش
لغتنامه دهخدا
اعراش . [ اِ ] (ع مص ) عریش ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برپا کردن عریش . (از اقرب الموارد). || مانع شدن گوسپند را از چریدن . (از اقرب الموارد). || بر جفته شدن انگور. (المصادر زوزنی ). وادیج بستن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جرمی
لغتنامه دهخدا
جرمی . [ ج َ ] (اِخ ) عبداﷲبن زید بصری مکنی به ابوقلابة. از تابعان بزرگ قدر بود. وی بسال 104 هَ . ق . در حالی که دست و پا و چشم خود را از دست داده بود و خدای را حمد و سپاس میکرد در عریش مصر درگذشت . (از لباب الانساب ).
-
اعتراش
لغتنامه دهخدا
اعتراش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برشدن تاک بر وادیج . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).(آنندراج ). بر چفته شدن انگور. (تاج المصادر بیهقی ). برشدن انگور بر چوب بندی که تاک بر بالای آن اندازند. (از متن اللغة). || عریش ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (...
-
عریشی
لغتنامه دهخدا
عریشی . [ ع َ ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم بن فتح عریشی ، مکنی به ابوالعباس . شاعر و فقیه و محدث بود، و نسبت وی به شهر عریش مصر است . پسرش ابوالفضل شعیب بن احمد و نوه اش ابواسحاق ابراهیم بن شعیب از او روایت حدیث کرده اند. (از معجم البلدان ).