کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عريضة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عریضة
لغتنامه دهخدا
عریضة. [ ع َ ض َ ] (ع ص ) مؤنث عریض . رجوع به عریض شود. || (اِ) در اصطلاح منشیان ، عرض حال است . (از اقرب الموارد). معروض داشته و عرض کرده شده . (آنندراج ). عرض حال . قصه . درخواست نامه . || نامه ای که زیردستی به مافوق و یا کوچکی به بزرگی نویسد. (یا...
-
عریضة
لغتنامه دهخدا
عریضة. [ ع ُ رَ ض َ ] (اِخ ) از بلاد بنی نمیر است . (از معجم البلدان ).
-
عریضة
لغتنامه دهخدا
عریضة. [ع َ ض َ ] (اِخ ) نسیب بن اسعد عریضه . شاعر و ادیب ، و از پایه گذاران «الرابطة القلمیة» در امریکا (مهاجران )است . وی به سال 1304 هَ .ق . در حمص متولد شد و ابتدا در همان شهر و سپس در مدرسه ٔ روسی در ناصرة تحصیل کرد. آنگاه بسال 1905 م . به نیویو...
-
عریضه نگار
لغتنامه دهخدا
عریضه نگار. [ ع َ ض َ / ض ِ ن ِ ] (نف مرکب ) عریضه نگارنده . آنکه عریضه نویسد. آنکه عرض حال نویسد.
-
جستوجو در متن
-
عرائض
لغتنامه دهخدا
عرائض . [ ع َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ عریضة. رجوع به عریضة شود.
-
عرایض
لغتنامه دهخدا
عرایض . [ ع َ ی ِ ] (ع اِ) عَرائِض . ج ِ عریضة. رجوع به عریضة شود.
-
صلدحة
لغتنامه دهخدا
صلدحة. [ ص َ دَ ح َ ] (ع ص ) جاریة صلدحة؛ دختر پهناور. (منتهی الارب ). عریضة. (اقرب الموارد).
-
درخواست نامه
لغتنامه دهخدا
درخواست نامه . [دَ خوا / خا م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) عریضه . عرض حال .
-
معروضات
لغتنامه دهخدا
معروضات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) عریضه ها و نوشته ها. || درخواستها و مستدعیات . || چیزهای عرضه شده و اظهار کرده شده . (ناظم الاطباء).
-
عریضجات
لغتنامه دهخدا
عریضجات . [ ع َ ض َ / ض ِ ] (از ع ، اِ) (از: عریضه + جات هندی ) بمعنی قوم . (از یادداشت مرحوم دهخدا). جمع غیرفصیح عریضه است درتداول فارسی زبانان ، به معنی نوشته های کوچکتران به بزرگتران . (از فرهنگ فارسی معین ). عریضه ها. عرایض . درخواستها و مستدعیات...
-
صلخفة
لغتنامه دهخدا
صلخفة.[ ص ِل ْ ل َ ف َ ] (ع ص ) قصعة صلخفة؛ کاسه ٔ پهناور قریب تک . (منتهی الارب ). فطحاء عریضة. (اقرب الموارد).
-
کدخدا کردن
لغتنامه دهخدا
کدخدا کردن . [ ک َ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کدخدا قرار دادن . || داماد کردن . عریضه ٔ اخلاص آیین بخدمت اشرف نوشته چون در هرات پسرش را کدخدا می کرد طوی الوشی ارسال داشته بود. (عالم آرا از فرهنگ فارسی معین ).
-
رقیمه
لغتنامه دهخدا
رقیمه . [ رَ م َ / م ِ ] (ع اِ) رقیمة. نامه و رقعه و مکتوب و نبشته و تعلیقه . (ناظم الاطباء). مراسله . مرقومه . ج غیر فصیح ، رقیمجات . (فرهنگ فارسی معین ). نوشته . مکتوب . نامه . مرقومه . در مکاتبات فارسی معمولاً رقیمه و مرقومه را به نامه ای اطلاق کن...
-
عرض حال
لغتنامه دهخدا
عرض حال . [ ع َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درخواست و استدعا. (ناظم الاطباء). دادخواست .شکایت . || ورقه ای که درخواست یا شکایت خود را در آن نویسند. (فرهنگ فارسی معین ). درخواست نامه . عریضه . قسه . شکوائیه . و رجوع به عرض الحال شود.