کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عروة الوثقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عروه ٔ وثقی
لغتنامه دهخدا
عروه ٔ وثقی . [ ع ُرْ وَ / وِ ی ِ وُ قا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصل لغت دسته ٔ کوزه و امثال آن را گویند که محکم باشد و زود از جای خود کنده نشود، اما بحسب استعمال بر هر کسی که اعتماد توان کرد و تمسک به او توان جست اطلاق کنند. (آنندراج ). رجوع به ...
-
قصر عروة
لغتنامه دهخدا
قصر عروة. [ ق َ رِ ع ُرْ وَ ] (اِخ ) دهی است از نواحی بغداد در ناحیه ٔ بین النهرین . (معجم البلدان ).
-
قصر عروة
لغتنامه دهخدا
قصر عروة. [ ق َ رِ ع ُرْ وَ ] (اِخ ) قصری است در عقیق ، و به عروةبن زبیربن عوام منسوب است . عروةبن زبیر روایت کند که رسول خدا فرمود: زمین امت من را طرد کند و در خود فروبرد هنگامی که عمل قوم لوط در میان آنان ظاهر گردد. عروه گوید: برای من خبر آوردند که...
-
بئر عروة
لغتنامه دهخدا
بئر عروة. [ ب ِءْ رِ ع ُرْ وَ ] (اِخ ) نام چاهی در مدینه منسوب به عروةبن زیاد. (از معجم البلدان ).
-
باب عروة
لغتنامه دهخدا
باب عروة. [ ب ِ ع ُ وَ ] (اِخ ) یکی از سه در دیوار مغربی مسجد حرام به مکه ٔ معظمه : ...بر دیوار مغربی که آن عرض مسجد است سه در است : نخست آن گوشه ای که با جنوب دارد باب عروة بدو طاق است . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ برلین ص 106).
-
عروه و عفراء
لغتنامه دهخدا
عروه وعفراء. [ ع ُرْ وَ وُ ع َ ] (اِخ ) عاشق و معشوقه ٔ مثلی . (امثال و حکم دهخدا). عروةبن حزام ضنی و معشوقه ٔ او عفراء، که سرانجام در عشق او درگذشت ، و نام آنها بصورت عاشق و معشوق در ادب پارسی مانده است . رجوع به عروة (ابن حزام بن مهاجر...) شود : تا...
-
واژههای همآوا
-
عروةالوثقی
لغتنامه دهخدا
عروةالوثقی . [ ع ُرْ وَ تُل ْ وُ قا ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) دست آویز محکم ، و عروه که بمعنی رسن شهرت دارد خطاست . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گوشواره ٔ استوار. (ملخص اللغات خطیب کرمانی ). عقد محکم و استوار. (ناظم الاطباء). دستاویز محکمتر. محکمترین دس...
-
جستوجو در متن
-
وثقی
لغتنامه دهخدا
وثقی . [ وُ قا ] (ع ن تف ) مؤنث اوثق . محکم و استوار. (منتهی الارب ). بسیاراستوار و محکم . (ناظم الاطباء). رجوع به اوثق شود.- عروةالوثقی ؛ عروه ٔ وثقی . ریسمان محکم و استوار : فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن باﷲ فقداستمسک بالعروة الوثقی . (قرآن 256/2). ه...
-
عروةالوثقی
لغتنامه دهخدا
عروةالوثقی . [ ع ُرْ وَ تُل ْ وُ قا ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) دست آویز محکم ، و عروه که بمعنی رسن شهرت دارد خطاست . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گوشواره ٔ استوار. (ملخص اللغات خطیب کرمانی ). عقد محکم و استوار. (ناظم الاطباء). دستاویز محکمتر. محکمترین دس...
-
دفن
لغتنامه دهخدا
دفن . [ دَ ] (ع مص ) پوشیده و پنهان کردن در خاک ، یا عام است . (از منتهی الارب ). در زیر خاک نهادن . (المصادر زوزنی ). در زیر خاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). زیر زمین نهان کردن . (غیاث ). مستور و مخفی کردن ، چون دفن میت . (از اقرب الموارد). |...
-
فیض
لغتنامه دهخدا
فیض . [ ف َ ] (اِخ ) (آیت اﷲ محمد) ابن علی اکبربن محمد. از فقهاء و مراجع بزرگ تقلید و از احفاد ملا محسن فیض کاشانی است . وی به سال 1293 هَ . ق . در قم متولد شد و در نجف و سامره از محضر درس اساتید بزرگ آخوند ملا کاظم خراسانی و سیدمحمدکاظم یزدی و میرزا...