کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرمس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عرمس
لغتنامه دهخدا
عرمس . [ ع َ رَم ْ م َ ] (ع ص ) مرد درگذرنده و رسا در امور و دانا. (منتهی الارب ). ماضی و گذرنده و ظریف ، از مردم . (از اقرب الموارد).
-
عرمس
لغتنامه دهخدا
عرمس . [ ع ِ م ِ ] (ع ص ، اِ)سنگ بزرگ . (منتهی الارب ). صخره . (اقرب الموارد). || ناقه ٔ استوار. (منتهی الارب ). ماده شتر سخت و قوی ، از جهت تشبیه به صخره . (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
ارمس
لغتنامه دهخدا
ارمس . [ اِ م ِ / اُ م ُ ] (اِخ ) هرمس . ادریس پیغمبر. (برهان ). و رجوع به هرمس و هرمس مثلث و اخنوخ و ادریس و فهرست عیون الانباء شود.
-
ارمص
لغتنامه دهخدا
ارمص . [ اَ م َ ] (ع ص ) چشم که خیم آورد. کسی که در گوشه ٔچشمان او چرک و خیم گرد آید. (آنندراج ). آنکه چشم آلوده به رمص دارد. کیکن . (مهذب الاسماء). چشم باخم .