کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
ارف
لغتنامه دهخدا
ارف . [اُ رَ ] (ع اِ) ج ِ اُرفَه . سامانها. حدهای چیزها.
-
جستوجو در متن
-
عرفاً
لغتنامه دهخدا
عرفاً. [ ع ُ فَن ْ ] (ع ق ) برحسب عرف . مقابل شرعاً. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به عُرف شود.
-
تدوار
لغتنامه دهخدا
تدوار. [ ت َدْ ] (ع مص ) دور گردانیدن : و عرف الخزامی و عرف الندامی و تدوار خمرو انوار جمر.؟ (از سندبادنامه ص 22).
-
خوژه
لغتنامه دهخدا
خوژه . [ ژَ /ژِ ] (اِ) تاج خروس . خوچه . عرف . عفریه . (زمخشری ).
-
عرفی
لغتنامه دهخدا
عرفی . [ ع ُ ] (ص نسبی ) منسوب به عرف . رجوع به عرف شود. مقابل شرعی . (یادداشت مرحوم دهخدا). || آنچه بر فعل متوقف باشد چون مدح و ثنا. (از تعریفات جرجانی ). || مبالغه شده . || معروف . || جمعشده و زیاد گشته . || متجاوز. || عمومی . (ناظم الاطباء).
-
حنا
لغتنامه دهخدا
حنا. [ ح َن ْ نا ] (هندی ،اِ) قبضه ٔ زین . || زین . (ناظم الاطباء).- حنای زین ؛ در عرف همان چیز را گویند که پیش زین باشد و گاه فرودآمدن جلو اسب بدان بندند و در عرف هند هنا بتشدید نون خوانند. (آنندراج ).
-
خوددانی
لغتنامه دهخدا
خوددانی . [ خوَدْ / خُدْ ] (حامص مرکب ) خودشناسی . (یادداشت بخط مؤلف ).- امثال : خوددانی خدای دانیست ، نظیر: من عرف نفسه فقد عرف ربه . || تعریف جدو آباء نزد مردم . خودفروشی . (آنندراج ).- خوددانی کردن ؛ تعریف جد و آباء نزد مردم کردن . خودفروشی کر...
-
خودشناسی
لغتنامه دهخدا
خودشناسی . [ خوَدْ / خُدْ ش ِ ] (حامص مرکب ) اطلاع بر خود. شناخت خود. عارف بنفس خود : خودشناسی را مایه ٔ بزرگ دان . (خواجه عبداﷲ انصاری ).- امثال :خودشناسی خداشناسی است ، نظیر: من عرف نفسه فقد عرف ربه .
-
نقدان
لغتنامه دهخدا
نقدان . [ ن َ ] (ع اِ) در عرف فقیهان ، زر و سیم . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
عامه پسند
لغتنامه دهخدا
عامه پسند. [ م م َ / م ِ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) آنچه را مردم معمولی پسندند. آنچه را عرف پسندد.
-
ربوت
لغتنامه دهخدا
ربوت . [ رَب ْ وَ ] (از ع ، اِ) رِبْوَت . رُبْوَت . (ناظم الاطباء). رجوع به رِبْوَت شود. || در عرف اهل فن حساب ، ده بار. (از اقرب الموارد).
-
صعصعیه
لغتنامه دهخدا
صعصعیه . [ ص َ ص َ عی ی َ ] (اِخ ) آبی است به بادیة به نجد،بنی عمروبن کلاب را در عرف الاعلی . (معجم البلدان ).
-
فنوعئیل
لغتنامه دهخدا
فنوعئیل . [ ] (اِخ ) (وجه اﷲ) در عرف ، محلی است بین یبوق و سکوت ، و یعقوب درآنجا با فرشته کُشتی گرفت . (از قاموس کتاب مقدس ).
-
میراو
لغتنامه دهخدا
میراو. (اِ مرکب ) میراب . (ناظم الاطباء). میرآب که در عرف میربحر گویند. (آنندراج ). و رجوع به میراب شود.