کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرب و عجم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عراق عرب
لغتنامه دهخدا
عراق عرب . [ ع ِ ق ِ ع َ رَ ] (اِخ ) رجوع به عراق (کشور عراق ) شود.
-
عرب حلوائی
لغتنامه دهخدا
عرب حلوائی . [ ع َ رَ ب ِ ح َ ] (اِخ ) از ایلات اطراف تهران است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 111).
-
عرب سرنگ
لغتنامه دهخدا
عرب سرنگ . [ ع َ رَ س ُ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان اقابای بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس از محله هائی بنام کسلخه ، امان قراجه ، بهلکه تشکیل شده است ، سکنه ٔ آن 1200 تن . محصولات آنجا غلات ، حبوب ، لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
عرب صحنانی
لغتنامه دهخدا
عرب صحنانی . [ ع َ رَ ب ِ ص َ ] (اِخ ) از ایلات اطراف تهران است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111).
-
عرب عرباء
لغتنامه دهخدا
عرب عرباء. [ ع َ رَ ب ِ ع َ ] (اِخ ) رجوع به عرب عاربه شود.
-
عرب کوشکلی
لغتنامه دهخدا
عرب کوشکلی . [ ع َ رَ ب ِ ] (اِخ ) از ایلات اطراف تهران است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 112).
-
عرب مضری
لغتنامه دهخدا
عرب مضری . [ ع َ ب ِ م ُ ض َ ری ی ] (اِخ ) رجوع به عرب عدنانیه شود.
-
عرب معدی
لغتنامه دهخدا
عرب معدی . [ ع َ رَ ب ِ م َ دی ی ] (اِخ ) رجوع به عرب عدنانیه شود.
-
عرب کشی
لغتنامه دهخدا
عرب کشی . [ ع َ رَ ب ِ ک َ شی ی ] (اِخ ) از ایلات اطراف تهران است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111).
-
شهاب عرب
لغتنامه دهخدا
شهاب عرب . [ ش ِ ب ِ ع َ رَ ] (اِخ ) (خواجه ...) دبیر ونامه نویس ملک غیاث الدین است . (تاریخ رشیدی ص 93).
-
حسین عرب
لغتنامه دهخدا
حسین عرب . [ ح ُ س ِ ع َ رَ ] (اِخ )دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع در 10هزارگزی شمال مشهد. جنوب کشف رود. ناحیه ای است واقع در جلگه . معتدل . دارای 271 تن سکنه میباشد.فارسی زبانند. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات آنجا غلات ...
-
دریای عرب
لغتنامه دهخدا
دریای عرب . [ دَرْ ی ِ ع َ رَ ](اِخ ) بحرالعرب . بحر احمر. رجوع به بحراحمر ذیل بحرشود. || دریائی واقع در ساحل یمن جنوبی وقسمتی از جنوب عربستان . بحرالعرب . دریای عربستان .- دریای عربستان ؛ دریای عرب .
-
ده عرب
لغتنامه دهخدا
ده عرب . [ دِه ْ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش ابرقو شهرستان یزد. واقع در 22هزارگزی جنوب باختری ابرقو. دارای 326 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
امیر عرب
لغتنامه دهخدا
امیر عرب . [ اَ رِ ع َ رَ ] (اِخ )کنایه از رسول اکرم (ص ) است . (از یادداشت مؤلف ).
-
عرب میش مست
لغتنامه دهخدا
عرب میش مست . [ ع َ رَ ب ِ م َ ] (اِخ ) از ایلات اطراف تهران است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111).